فتوا

/fatvA/

    decree
    judgement
    judicial decree
    adjudication
    dictum

فارسی به انگلیسی

فتوا دادن
decree

فتوا دهنده
adjudicator

مترادف ها

sentence (اسم)
قضاوت، حکم، رای، گفته، فتوی، فتوا، جمله

judgment (اسم)
داوری، رای، عقیده، فتوی، فتوا

judgement (اسم)
داوری، فتوی، فتوا

judicial decree (اسم)
فتوا

پیشنهاد کاربران

فتوا: در این آیه های قرآن آمده که پیامبر حق ندارد فتوا بدهد:
1 - سوره ی 4 ( نساء ) آیه 127: وَ یَستَفتُونَکَ فِی النِّساءِ. قُلِ: اللَّهُ یُفتِیکُم فِیهِنَّ و. . . ؛و از تـو در باره ی زنان فتوا می خواهند. بگو خدا فتوا می دهد. . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - سوره ی 4 ( نساء ) آیه 176 : یَستَفتُونَکَ، قُلِ اللَّهُ یُفتِیکُم. . . از تو فتوا می خواهند؛ بگو خدا فتوا می دهد. . .
3 - سوره ی 7 ( اعراف ) ، آیه 203 : و اِذا لَم تَأْتِهِم بِآیَةٍ قالوا: لَو لا اجتَبَیتَها؟ قُل: اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحى اِلَیَّ مِن رَبِّی هذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم وَ هُدىً وَ رَحمَةٌ لِقَومٍ یُؤمِنون. هنگامی که آیه ای برای آنها نیاوری ، می گویند چرا از خودت چیزی نمی گویی . بگو من تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی می شود. . .
4 - سوره ی 53 ( نجم ) ، آیات 3 و 4: و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوى. اِن هُوَ اِلاّ وَحیٌ یوحى؛ پیامبر سخنی جز آن چه به او وحی شده از خودش چیزی نمی گوید.
5 - سوره ی 69 ( حاقه ) ، آیات 44، 45، 46 و 47 : پیامبر به سختی تهدید شده که اگر جز آن چه به او وحی می شود سخن دیگری بگوید، رگ قلبش را قطع خواهد کرد و لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الاَقاوِیلِ. لَاَخَذنا مِنهُ بِالیَمِینِ؛ ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتِینَ.

سلیم
فتوا: فرمان آیینی
رای و حکم شرعی دادن
وچر. . .
وَچِریدَن.
( ویچیردن ) از کارواژه ( فعل ) های پارسی میانه می باشد و به معنای ( فتوی دادن، حکم کردن ) می باشد.
بن مضارع:ویچیر
این واژه ( بمانند واژه ویچاردن که به گونه ویزاردن نیز بکار می رفته است ) به گونه ویزیردَن نیز بکار می رود ( واژه وزیر از این کارواژه برگرفته شده است ) . واژگان پارسی میانه با پیشوند ( وی ) به ( گُ ) تبدیل شده اند که برای همین ( ویچیردن ) به ( ویزیردن ) و ( ویزیردن ) به ( گُزیردن ) بدل می گردد و در زبان پارسی کنونی، گزیر به معنای ( چاره، علاج ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

فتوا : رأی عالم دینی در حکم شرعی
فتوا : یک واژه تازی و برابر آن در اوستا و پارسی " وچر " می باشد .
اجازه
حکم
فرمان

بپرس