فایده بردن


    to derive a benefit
    to make a profit

مترادف ها

gain (فعل)
رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن، پیش رفتن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، فایده دیدن

benefit (فعل)
احسان کردن، فایده بردن، فایده رساندن

profit (فعل)
فایده بردن، فایده رساندن، سود بردن، منفعت بردن، عایدی داشتن

make a profit (فعل)
فایده بردن

پیشنهاد کاربران

بر خوردن ؛ متمتع شدن. فایده بردن. نتیجه بردن. برخوردار شدن :
همه وادیج پر انگور و همه جای عصیر
زآنچه ورزید کنون بر بخورد برزگرا.
شاکر بخاری.
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو بر خورد.
فردوسی.
بر نخورد از خود و از عمر خویش
هر که مرا از تو جدا می کند.
سعدی.
طرف بستن

بپرس