واژه ی فایده پارسی هست و نیازی به برابر پارسی ندارد.
از ساختارش به سادگی میشه فهمید
Benefit
آپیتانیْه= �pit�nih فایده، منفعت، سود ( ریشه پهلوی )
"سودایی. سودزایی. سَودایی. سودبری. سودوری. سودورزی. سودگری. سودیابی. سود خواهی. سودکایی. سود رایی. سود بایی. سودنایی. سود زایی. سود پایی. سود سایی. سودشایی. سود تایی. سود جایی. سود هایی. سود آیی. سودکاری.
... [مشاهده متن کامل] سودیاری. سودباری. سودگاری. سود زاری. سودجاری. سود انگاری. سودپیکاری. سود واری. سودناری. سود خواری. سودشاری. سود بازاری. سودکرداری، گفتاری، کرداری. سود سوخت. سوددوخت. سود آموخت. سود بار. سودیار. سودگار. سودکار. سودپار. سود خوار. سودجار. سودچار ":فایده.
فایده. [ ی ِ دَ / دِ ] ( از ع ، اِ ) فائدة. سود. بهره. نتیجه : این قصه هرچند دراز است در او فایده هاست. ( تاریخ بیهقی ) .
گرچه موش از آسیا بسیار دارد فایده
بیگمان روزی فروکوبد سرش خوش آسیا.
ناصرخسرو.
... [مشاهده متن کامل]
امید بسته برآمد ولی چه فایده ، زآنک
امید نیست که عمر گذشته بازآید.
سعدی.
قصه به هرکه میبرم فایده ای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکندمهندسی.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
- بافایده ؛ فایده مند.
- بی فایده ؛ : فریاد بی فایده برداشتند. ( گلستان ) .
- پرفایده :
پرفایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرودآید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
- فایده داشتن :
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده دارد که پند می ننیوشم.
سعدی.
- فایده کردن :
ثنا و �طال َ بقا� هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
فایده# ضرر:
سود#زیان.
فایده: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سود، بازده، بهره ( دری )
سایوک sāyuk ( اوستایی: سئُکه saoka )
واژه فایده
معادل ابجد 100
تعداد حروف 5
تلفظ fāyede
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: فائدَة، جمع: فوائد]
مختصات ( یِ دِ ) [ ع . فائدة ] ( اِ. )
آواشناسی fAyede
الگوی تکیه WWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
محل
ارزش. بها :
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.
سود
هوده
چیزی که خیر رساند و لغو و بیهوده نباشید
و میانه باشد و افراط و تفریط نباشد
امیر المومنین : بهترین کار ها میانه ترین انهاست
به نظر من میشه
بهره _ خاصیت _ خواص
نوا
ولی چه فایده. . . . . .
( یِ دِ ) [ ع . فائدة ] ریشه آن فید است.
point
بهره، منفعت، سود، بازدهی، جمع:فواید
راده
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اوپیگ upig ( سنسکریت: اوپَیُگَ )
ویتی ( سنسکریت )
سیوک syuk ( اوستایی: سَئُکَ )
بهره ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)