فایده. [ ی ِ دَ / دِ ] ( از ع ، اِ ) فائدة. سود. بهره. نتیجه : این قصه هرچند دراز است در او فایده هاست. ( تاریخ بیهقی ) .
گرچه موش از آسیا بسیار دارد فایده
بیگمان روزی فروکوبد سرش خوش آسیا.
ناصرخسرو.
... [مشاهده متن کامل]
امید بسته برآمد ولی چه فایده ، زآنک
امید نیست که عمر گذشته بازآید.
سعدی.
قصه به هرکه میبرم فایده ای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکندمهندسی.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
- بافایده ؛ فایده مند.
- بی فایده ؛ : فریاد بی فایده برداشتند. ( گلستان ) .
- پرفایده :
پرفایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرودآید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
- فایده داشتن :
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده دارد که پند می ننیوشم.
سعدی.
- فایده کردن :
ثنا و �طال َ بقا� هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
فایده# ضرر:
سود#زیان.
فایده: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سود، بازده، بهره ( دری )
سایوک sāyuk ( اوستایی: سئُکه saoka )
واژه فایده
معادل ابجد 100
تعداد حروف 5
تلفظ fāyede
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: فائدَة، جمع: فوائد]
مختصات ( یِ دِ ) [ ع . فائدة ] ( اِ. )
آواشناسی fAyede
الگوی تکیه WWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
محل
ارزش. بها :
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.
سود
هوده
چیزی که خیر رساند و لغو و بیهوده نباشید
و میانه باشد و افراط و تفریط نباشد
امیر المومنین : بهترین کار ها میانه ترین انهاست
به نظر من میشه
بهره _ خاصیت _ خواص
نوا
ولی چه فایده. . . . . .
( یِ دِ ) [ ع . فائدة ] ریشه آن فید است.
point
بهره، منفعت، سود، بازدهی، جمع:فواید
راده
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اوپیگ upig ( سنسکریت: اوپَیُگَ )
ویتی ( سنسکریت )
سیوک syuk ( اوستایی: سَئُکَ )
بهره ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)