فایده

/fAyede/

    profit
    use
    utility
    advantage
    moral of a story
    note
    corollary
    benefit
    boon
    effect
    efficacy
    boot
    percentage

فارسی به انگلیسی

فایده باوری
utilitarianism

فایده بخشیدن
to be useful

فایده بردن
to derive a benefit, to make a profit

فایده دار
effective, profitable

فایده کردن
to be profitable, to sell at a profit, to make a profit

مترادف ها

gain (اسم)
افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض

use (اسم)
عادت، استفاده، تمرین، سود، منفعت، فایده، کاربرد، استعمال، خاصیت، مصرف، اطلاق

advantage (اسم)
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری

profit (اسم)
مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، نفع

avail (اسم)
کمک، استفاده، سود، فایده، ارزش

usefulness (اسم)
فایده، سودمندی

utility (اسم)
سود، فایده، سودمندی، صنایع همگانی، مفیدیت، کاربردپذیری

fruit (اسم)
بار، سود، فایده، میوه، ثمر، شایه

پیشنهاد کاربران

فایده. [ ی ِ دَ / دِ ] ( از ع ، اِ ) فائدة. سود. بهره. نتیجه : این قصه هرچند دراز است در او فایده هاست. ( تاریخ بیهقی ) .
گرچه موش از آسیا بسیار دارد فایده
بیگمان روزی فروکوبد سرش خوش آسیا.
ناصرخسرو.
...
[مشاهده متن کامل]

امید بسته برآمد ولی چه فایده ، زآنک
امید نیست که عمر گذشته بازآید.
سعدی.
قصه به هرکه میبرم فایده ای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکندمهندسی.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
- بافایده ؛ فایده مند.
- بی فایده ؛ : فریاد بی فایده برداشتند. ( گلستان ) .
- پرفایده :
پرفایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرودآید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
- فایده داشتن :
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده دارد که پند می ننیوشم.
سعدی.
- فایده کردن :
ثنا و �طال َ بقا� هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل.
سعدی.
رجوع به فائده شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

فایده# ضرر:
سود#زیان.
فایده: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سود، بازده، بهره ( دری )
سایوک sāyuk ( اوستایی: سئُکه saoka )
واژه فایده
معادل ابجد 100
تعداد حروف 5
تلفظ fāyede
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: فائدَة، جمع: فوائد]
مختصات ( یِ دِ ) [ ع . فائدة ] ( اِ. )
آواشناسی fAyede
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

محل
ارزش. بها :
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.
سود
هوده
چیزی که خیر رساند و لغو و بیهوده نباشید
و میانه باشد و افراط و تفریط نباشد
امیر المومنین : بهترین کار ها میانه ترین انهاست
به نظر من میشه
بهره _ خاصیت _ خواص
نوا
ولی چه فایده. . . . . .
( یِ دِ ) [ ع . فائدة ] ریشه آن فید است.
point
بهره، منفعت، سود، بازدهی، جمع:فواید
راده
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اوپیگ upig ( سنسکریت: اوپَیُگَ )
ویتی ( سنسکریت )
سیوک syuk ( اوستایی: سَئُکَ )
بهره ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)