فاکتور

/fAktor/

    invoice
    factor
    bill

فارسی به انگلیسی

فاکتور دادن
invoice

فاکتور گرفتن
factor, factorize

فاکتور گیری
factorization, factoring

فاکتور نوشتن
invoice

مترادف ها

invoice (اسم)
صورت حساب، صورت، سیاهه، فاکتور

facture (اسم)
صورت حساب، فاکتور، عمل یا طریقه ساختن هر چیزی

factor (اسم)
عامل، نماینده، ضریب، عامل مشترک، فاکتور، حق العمل کار، عامل محافظت در برابر نور آفتاب

multiplier (اسم)
افزاینده، ضرب کننده، ماشین حساب، فاکتور، چند برابر کننده، مضروب فیه، تکثیر کننده، دستگاه تقویت کننده، افزایش دهنده، وسیله افزایش

divisor (اسم)
مقسوم علیه، بخشیاب، بخشی، فاکتور

driving force (اسم)
فاکتور

پیشنهاد کاربران

"پدیدارنده"
در برخی گزاره ها واژه ی پدیدارنده را می توان به جای فاکتور/عامل به کار گرفت.
در گرمایش زمین چندین فاکتور/عامل موثر بوده است.
در گرمایش زمین چندین پدیدارنده کارساز بوده است.
فاَکتور
واژه مصوب:
reciept, bill, invoice, facture ( fr. )
برگ خرید
برگه ای حاوی فهرست و قیمت اجناس فروخته شده که فروشنده به خریدار ارائه می کند
متـ. صورت حساب
[عمومی]
خریدنامه
معادل فارسی:صورتحساب، برگ جریمه
خصوصیات، امتیازات

بپرس