فاکتور

/fAktor/

    invoice
    factor
    bill

فارسی به انگلیسی

فاکتور دادن
invoice

فاکتور گرفتن
factor, factorize

فاکتور گیری
factorization, factoring

فاکتور نوشتن
invoice

مترادف ها

invoice (اسم)
صورت حساب، صورت، سیاهه، فاکتور

facture (اسم)
صورت حساب، فاکتور، عمل یا طریقه ساختن هر چیزی

factor (اسم)
عامل، نماینده، ضریب، عامل مشترک، فاکتور، حق العمل کار، عامل محافظت در برابر نور آفتاب

multiplier (اسم)
افزاینده، ضرب کننده، ماشین حساب، فاکتور، چند برابر کننده، مضروب فیه، تکثیر کننده، دستگاه تقویت کننده، افزایش دهنده، وسیله افزایش

divisor (اسم)
مقسوم علیه، بخشیاب، بخشی، فاکتور

driving force (اسم)
فاکتور

پیشنهاد کاربران

فاکتور از فکت آمده ؛ امروزه در برنامه های تلویزیونی فکت را دلیل مینامند ؛ خب چرا دلیل؟؟؟؟
فکت از fact آمده مانند تابع فاکتوریل ( factorial ) که با فکتوری یا سازنده ( کارخانه خودمون ) یکریشه میباشد
...
[مشاهده متن کامل]

دلیل از دال آمده و دال را در دالان ( تونل ) داریم ریشه دیگر دال تال می باشد که در تالار و ( tall = بلند ) آنرا داریم که همگی اشاره به دراز بودن / درازا / طویل ( طول از همان تال آمده ) و . . . امدند => فاکتور یعنی طویل شده / پشت سر هم / لیست شده / درازبرگ
برخی عنوان رسید را جایگزین فاکتور میدانند که بد هم نیست اما با توجه به اینکه دال را دلیل و همان فکت میدانیم شاید برای فاکتور بتوان از دالبرگ بهره برد

برگ خرید
خریدبرگ
سازه برگ
"پدیدارنده"
در برخی گزاره ها واژه ی پدیدارنده را می توان به جای فاکتور/عامل به کار گرفت.
در گرمایش زمین چندین فاکتور/عامل موثر بوده است.
در گرمایش زمین چندین پدیدارنده کارساز بوده است.
فاَکتور
واژه مصوب:
reciept, bill, invoice, facture ( fr. )
برگ خرید
برگه ای حاوی فهرست و قیمت اجناس فروخته شده که فروشنده به خریدار ارائه می کند
متـ. صورت حساب
[عمومی]
خریدنامه
معادل فارسی:صورتحساب، برگ جریمه
خصوصیات، امتیازات