augur to tell fortunes to have ones fortune told to divine to consulta book
مترادف ها
presage(فعل)
پیش گویی کردن، فال گرفتن، گواهی دادن بر
divine(فعل)
استنباط کردن، غیب گویی کردن، فال گرفتن
soothsay(فعل)
پیش گویی کردن، فال گرفتن، طالع دیدن
پیشنهاد کاربران
فال گرفتن ؛ گشادن فال. ( آنندراج ) . فال زدن : مشتری دیدار صدری ناصرالدین زان قبیل تا به رویت فال گیرد شد به جانت مشتری. سوزنی. فال دیدار چون گرفت کلیم قرعه از لختهای طور افکند. کلیم کاشی ( از آنندراج ) . رجوع به فال زدن شود.