فاعل

/fA~el/

    subject
    doer
    agent
    the active participle
    actor

فارسی به انگلیسی

فاعل مختار
(one) having free will, free agent

مترادف ها

subject (اسم)
نهاد، فاعل، مطلب، مبتدا، شخص، در معرض، موضوع، شیی، تحت، مبحث، موضوع مطالعه، زیرموضوع، موکول به

doing (صفت)
فاعل

acting (صفت)
عامل، فعال، جدی، کفالت کننده، کنشی، فاعل، قابل اعمال

پیشنهاد کاربران

پیشنهاد واژه "کُنِشواژه، کُنِشگَر" به جای "فاعل" در پارسی.
"کُنِشواژه" از دو بخش "کُنِش" و "واژه" ساخته شده است و برابر "واژهِ کُنِش" می باشد که برابر خوبی به جای "فاعل" است.
همچنین، "کنُِشگَر" برابر "کننده" می باشد که باز هم برابر "فاعل" است.
بدرود!
واژه فاعل
معادل ابجد 181
تعداد حروف 4
تلفظ fā'el
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع: فَعَلَة]
مختصات ( عِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی fA'el
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

کار انجام ، انجام دهنده کار
فاعِل: [دستورِ زبان] نهاد
کسی یا چیزی که مسئولیت مفعول را توسط فعل به عهده میگیرد . !
فاعل مقابل مفعول است. فاعل یعنی اثرگذار مفعول یعنی اثرپذیر
تاثیر گذار، اثر گذار، مسبب ، عامل
در پهلوی با افزودن "اگ" به ته بن مضارع اسم فاعل ساخته میشود که این در پارسی نو تبدیل به " ا" شده.
مثال: دانستن - > دان - > داناگ ( پهلوی ) - > دانا ( پارسی نو )
کردن - > کن - > کناگ ( پهلوی ) - > کنا ( پارسی نو )
پس برابر درست فاعل کنا است.
در بسیاری از زبان های همخانواده مثلن انگلیسی واژه verb بکار می برند که واژه فعل نیز از این واژه گرفتهشده است ، واژه فعل گویشی دگرگون شده ؛ از واژه هند و اروپایی verb است.
کُنشمند
فعل، فاعل، مفعول:
کُنِش، کنشگر، کنشگیر
پویه، پوینده، پوییده
کارواژه، کارور، کارگیر
کنش، کنا، کنیک
یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
برای فاعل بسته به جایگاه کاربرد آن، این دو واژه را میتوان بکار برد:
کاربرد عادی و همگانی: کاروَر = کار وَر
کاربرد در دستور زبان: کُنا = کُن ( کردن ) آ
هر دو واژه چم ( معنی ) کنننده کار و انجامگر میدهند.
فاعل : کُنا = کُن ( کردن ) آ
انجام دهنده
فاعل به کننده ی کاری میگویند یعنی کسی که ی کاری را انجام دهد فاعل گفته میشود. مثال:ابتین امروز به مدرسه امده است آبتین میشود فاعل جمله ما.
به کننده کار ( فاعل ) میگویند مثل~ زهرا به همراه مادرش از مدرسه آمد ) ( به زهرا فاعل میگویند ) و
به کلمه ای که درآخر جمله بیاید و جمله را تمام کند فعل میگویند مثل~حامد بادوستانش بازی میکند ) به میکند فعل میگویند.
امید وارم مشکلتون رو حل کرده باشه و اگ خوشتون اومد لطفا لایک کنید!♡ باتشکر.
کسی که کاری رو انجام میده مثل محمد رفت
انجام دهنده کار
کننده کار
کنشتار ( بضم کاف وکسرنون )
کارگرواژه
هنگامی که بجای واژه ی از ریشه عربی �فعل� می توان �کارواژه� بکار برد، بجای �فاعل� نیز می توان از �کارگرواژه� سود جست؛ گرچه بگمانم واژه ی �کُناک� پیشنهاد شده از سوی فاطمیا، باریک تر باشد و تنها از این سویه که بسیار کهنه است و شایددر کردار ناکارآ باشد، کاربرد �کارگرواژه� را بهتر می دانم.
...
[مشاهده متن کامل]

کاروَر ( + در دستور زبان ) = کار + وَر ( دارنده ی کار/ انجام دهنده ی کار )
این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست:
کُناک ( کُن + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) پهلوی «اک» )
یاتاک، یاتار ( یات از اوستایی: یاتَ= فعل + «اک، ار» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس