فارغ

/fAreq/

    disengaged
    leisure
    vacant
    free
    through(with ones work)

فارسی به انگلیسی

فارغ از خطر
safe

فارغ از سنت ها
free

فارغ از عشق
fancy-free

فارغ از غم و غصه
fancy-free

فارغ از گرفتاری
unhampered

فارغ از مقررات
free

فارغ البال
carefree, careless, disengaged, fancy-free, undisturbed

فارغ البال بودن
rest

فارغ التحصیل
one who has finished a course of study, graduate, alumna, alumnus

فارغ التحصیل شدن
graduate

فارغ التحصیل کردن
graduate

فارغ شدن
to get through, to be delivered (of a child)

فارغ کردن
to release, to disburden, to disengage

فارغ کردن خود را از گیر ترس
quit

پیشنهاد کاربران

فارغ از یعنی جدا از
پرداخته
فارغ از:پرداخته از
آزادای . رها. بی خبر
بی خبر. تهی
خارج و بیرون از موضوع
راحت و آسوده
اگر میشه با فارغ یک جمله بسازین ممنون میشم
ممنونم
به گمان این واژه پارسی است
فَر ، فری ( free ) ، فریان ، فارغ مانند هم اند.
سلام عزیزان
معنی فارغ میشه
آسوده، ازادی ، رها، و. . .
خالص خلاص
فارغ از ماده افراغ گرفته شده به معنی ریختن آب یا ماده سیال دیگر از ظرف ، به طوری که ظرف کاملا خالی شود ، بنابراین فارغ شدن زن موقع زایمان به خالی شدن ظرف آب شباهت دارد . از آنجا که موقعی که ظرف آب را خالی کنند موجب راحتی و سبک بالی است از آن به راحتی و آسوده شدن تعبیر شده است.
راحت . آسوده
شما که داری مینویسی همینو بنویس
سبک بال
آزاد شدن، آسوده شدن، رها شدن،
سلام
معنی فارغ= میشه آسوده، ازادی ، رها، و. . .

رها شده٬آزاد شده
آزاد، آسوده، خلاص، راحت، رها
راحت
رها . آزاد
پیشنهاد من اینه که کلمات کئتاه تری بنویسید فارغ کلمه ی کوتاه ترش میشه : آسوده راحت
کسی که از کاری اسوده و خلاص شده باشد
متضاد:اسیر ، زندانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس