غیبت

/qeybat/

    absence
    cut
    dirt
    scandal
    talk
    backbiting
    speaking ill of an absent person

فارسی به انگلیسی

غیبت در دادگاه
default

غیبت در مسابقه
default

غیبت کردن
default, to absent oneself, to be absent

غیبت کردن از
to backbite

غیبت کردن در کلاس
cut

غیبت کسی را کردن
backbite

مترادف ها

absence (اسم)
عدم، فقدان، غیاب، غیبت، نبودن، حالت غیاب

absenteeism (اسم)
غیبت، حالت غایب بودن

backbite (اسم)
غیبت

fadeaway (اسم)
غیبت، زوال، ناپدیدی

پیشنهاد کاربران

سلیم
غیبت: بدگویی پنهانی که همان سخن چینی و بدگویی پشت سر دیگران ست.
واژه غیبت
معادل ابجد 1412
تعداد حروف 4
تلفظ qeybat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: غَیبة]
مختصات ( ~ . ) [ ع . غیبة ] ( مص ل . )
آواشناسی qeybat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
غیبت آن است که در غیاب برادر دینی، به بیان آنچه نقلش مایه ناخشنودی او می شود بپردازند، خواه آن نقص در بدن او باشد یا در نَسب یا در صفات و افعال و اقوال او یا در چیزی که متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و. . .
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی یاد کردن به بدی و زشتی که به تازی غیبت گویند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) . غیبت کردن. ( صحاح الفرس ) ( اوبهی ) . غیبت و بدگویی از کسی و نمامی. ( ناظم الاطباء ) . و به عرف خبث گویند. ( فرهنگ رشیدی ) . گفتار بد درباره کسی. غیبت. ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بتو بازگردد غم عاشقی
نگارا مکن بیش از این زشت یاد.
رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . و رجوع به ماده بعد شود.
زشت یاد کردن. [ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشت سر کسی بد گفتن. غیبت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده قبل شود.

با سلام
برخی گمان می کنند، غیبت بدگویی پشت سر گفتن است یا غیبت تنها بدگویی کلامی است در حالی که بدگویی رو در رو یا حتی با اشاره و اینایی هم جزیی از غیبت است.
سلام. غیبت بر وزن زینت به معنای بدگویی پشت کسی است. غیبت بر وزن کیفر به معنای ظاهر نبودن است.
پیشنهاد من پشت سخنی است.
ناباشی ( ناباش بودن )
ناباش : غایب
باشا : حاضر
بدگویی
در شاهنامه و نوشته های پهلوی بجای واژه غیبت از واژه ایرانی دشیادی . . . . دش یادی . . . بهره برده شده است
پابودی
ناپیدا شدن. [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) غیبت. پنهان شدن. مخفی شدن. غیب شدن : امیر چون نامه بخواند سجده کرده پس برخاست و بر قلعت برفت و از چشم ناپیدا شد. ( تاریخ بیهقی ) . و بروی آب همی شد تا از دیدار مردم ناپیدا شد. ( منتخب قابوسنامه ص 32 ) . چون صبح صادق از مطلع آفاق شارق گشت اعلام خورشید پیدا آمد و رایات تیر و ناهید ناپیدا شد. ( سندبادنامه ص 41 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

شد ز ماهان شریک ناپیدا
ماند ماهان ز گمرهی شیدا.
نظامی.

دُشیادیدن.
پُشتگوییدن.
باشنده= حاضر
ناباشنده= غایب
ناباشندگی =غیب
بد گویی پشت سر دیگران. خراب کردن دیگران در غیاب آنها

غیبت : نیست ، نیامده است
***
مثال : چه کسانی در کلاس غیبت دارند ؟
جواب : فلانی
پس گویی، پشت گویی، نهان گویی، پنهان شدن، نهان شدگی، ناپیدایی
فلانی غیبت دارد
فلانی نیامده است
هر کس غیبت غیر موجه داشته باشد اخراج میشود
هرکس نیامدش پزیرفته نشود بیرون کرده میشود
پشت سر گویی، نهستی
به 'غیبت کردن' رجوع شود. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس