غوطه دادن


    dip
    duck
    dunk
    to plunge or dive
    to immerse

مترادف ها

soak (فعل)
خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن

cause to dive (فعل)
غوطه دادن، غوطه ور ساختن

dunk (فعل)
غوطه دادن، در مایع فرو کردن

immerse (فعل)
پوشاندن، غوطه دادن، فرو بردن، غسل ارتماسی دادن، زیر اب کردن

cause to duck (فعل)
غوطه دادن

plunge (فعل)
غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، شیب تند پیدا کردن

immerge (فعل)
غوطه دادن، فرو بردن، فرو رفتن

پیشنهاد کاربران

بسیلاب دادن . [ ب ِ س ِ دَ ] ( مص مرکب ) در آب فروبردن یعنی غرق کردن : گرد برمی آرد از رنگین لباسان چشم شوردادشبنم دفتر گل را به سیلاب نظر. صائب ( از آنندراج ) . و رجوع به سیلاب شود.

بپرس