غور

/qowr/

    bottom
    depth
    going deep into a subject
    cerebration
    meditation
    reflection

فارسی به انگلیسی

غور و بررسی
deliberation

غور کردن
cerebrate, consider, delve, incubate, meditate, ponder, reflect

غور کننده
delver

مترادف ها

bottom (اسم)
پا، زیر، کف، کشتی، ته، بن، پایین، غور

deliberation (اسم)
مشورت، تامل، اندیشه، خیال، غور، شور، بررسی، سنجش

contemplation (اسم)
تامل، مراقبت، غور، تفکر، تعمق، خلسه

depth (اسم)
سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر

diving (اسم)
غور، غوطه وری

deep thinking (اسم)
غور

dive (اسم)
غور، شیرجه، غوطه

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی غور از ریشه ی واژه ی گور فارسی هست گ به غ تغییر کرده هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

غورغورغورغورغور
#1:
الغِوَر: الدِیّة.
. . .
در اول صفحه:مترادف غور:قع!
اشتباه هست!
درست اینه:
قاع
قعر
. . .
غور:گودی
طرف ما همان معنی عمیق یا عمقیترین جای دریاچه یا برم اب را میدهد
غور در زبان و لهجه لارستانی ( فداغی ) به معنای دیدن است.
غور اتکو : دیدی
غور: ولایتی در نزدیکی قندهار
( ( بزرگی جفاپیشه در حد غور
گرفتی خر روستایی بزور ) )
یعنی: فرمانروایی ستمگر در ولایت غور، خر روستاییان را بزور می گرفت.
غور: تامل، بررسی
( ( خرابی و بدنامی آمد ز جور
رسد پیش بین این سخن را بغور ) )
یعنی: خرابی و رسوایی در نتیجه ی ستم می آیند. مرد خردمند و آینده نگر، در این واقعیت درنگ و تامل می کند.
دور اندیشی
غار یغور غوراً
أغوار جمع غَور ( أغوار ( ألأُردُن )
. . .
إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ30
...
[مشاهده متن کامل]

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیعَ لَهُ طَلَباً41
قار با غار و قر کردن با غور کردن . . . اشتباه نگیر
غارَات جمع غارة
. . .
بحث مفصلی دارد!

غورغورغور
غور به زبان سنگسری
غور غور نکن. . . . مِنه مِنه نِکِره meneh meneh nekereh
برسی حواشی کار - برسی به سود وزیان کار
تفکر عمیق وبه عواقب و نتیجه آن کار اندیشیدن
سگال
غور کردن =فکر کردن، تفکر کردن
غور : نهایت و علت کار
شاه از آن احتراز کو می ساخت
غور دیگر کنیزکان بشناخت
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 520 )
گودی
قعر
گور ( فرو رفتن در خاک )
کور ( فرو رفتن در تاریکی )
غور ( ژرف اندیشیدن )
غار ( فرو رفتن در دل کوه )
خور ( فرود آمدن نور آفتاب )
خله ( چوبی که به تن چارپایان فرو می کنند )
خلیج ( فرورفتگی آب در خشکی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)