غمزqamz
معنی
۱. اشاره کردن با چشم و ابرو ؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه.
۲. سخن چینی کردن ؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخن چینی.
⟨ غمز کردن: ( مصدر لازم ) [قدیمی] سخن چینی کردن؛ راز کسی را فاش کردن.
مترادف
۱. بدگویی، سخنچینی، سعایت، نمامی، چغلی
۲. غمزه، ناز
معنی
۱. اشاره کردن با چشم و ابرو ؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه.
۲. سخن چینی کردن ؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخن چینی.
⟨ غمز کردن: ( مصدر لازم ) [قدیمی] سخن چینی کردن؛ راز کسی را فاش کردن.
مترادف
۱. بدگویی، سخنچینی، سعایت، نمامی، چغلی
۲. غمزه، ناز
ناز کردن و نگاه کردن
سخن چینی کردن ، آشکار کردن راز کسی🍜
کاربرد در جمله :
باد صبا در میان غمزی می کرد ( تجربی 88 )
کاربرد در جمله :
باد صبا در میان غمزی می کرد ( تجربی 88 )