غمخواری

/qamxAri/

    sympathy
    sympathetic care or attendance

مترادف ها

compassion (اسم)
شفقت، رحم، دلسوزی، غمخواری

پیشنهاد کاربران

غمخوار
غمگساری. [ غ َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) دفع ملالت و دلتنگی. ( ناظم الاطباء ) . گساردن غم. غمخواری. غمزدایی. دلداری و دلجویی :
هرچند که غمگین بود نخواهد
از پشه خردمند غمگساری.
ناصرخسرو.
غمگساری در ابر میجویم
...
[مشاهده متن کامل]

برق او دید هم نمی شاید.
خاقانی.
در جهان هیچ سینه بیغم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست.
خاقانی.

تیمار، تیمارداشت، دلسوزی، شفقت، مهربانی
تیمار

بپرس