غم خوردن، سرپرستی کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
به فکر بودن
جگر خاییدن ؛ غمگین بودن. محزون بودن. غم و غصه خوردن :
ز شوق لبت چند خایم جگر
بیا ساقی ای از خدا بی خبر.
ظهوری ( از آنندراج ) .
ز شوق لبت چند خایم جگر
بیا ساقی ای از خدا بی خبر.
ظهوری ( از آنندراج ) .
غم . . . خوردن : اندوه بردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 136 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 136 ) .