غم

/qam/

    blue
    care
    dejection
    depression
    desolation
    grief
    melancholy
    misery
    sadness
    shadow
    sorrow
    worry

فارسی به انگلیسی

غم افزا
blue, dark, depressing, depressive, dismal, gray, murky, shadow, woeful

غم انگیز
sad, doleful, name of a sad tune, blue, dusky, elegiac, grievous, lachrymose, melancholy, mournful, plaintive, plangent, sepulchral, somber, sombre, sorrowful, tearful, tearfully, weepy, woe, sorrowfully, lamentable

غم انگیزانه
sorrowfully

غم انگیزی
dreariness

غم اور
black, disconsolate

غم خوردن
mourn, sorrow, to worry

غم خورک
egret, bittern

غم شدید
heartbreak, woe

غم غربت
nostalgia

غم فزا
gloomy, causing grief

غم و حسرت
joylessness

مترادف ها

distress (اسم)
درد، سختی، پریشانی، غم، محنت، اندوه، تنگدستی، سار

care (اسم)
توجه، غم، بیم، مواظبت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، مراقبت، پروا، دلواپسی غم

sorrow (اسم)
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی

rue (اسم)
غم و اندوه، غم، پشیمانی، ندامت، غصه، سداب ها

anxiety (اسم)
تمایل، اضطراب، نگرانی، تشویش، دلواپسی، اشتیاق، اندیشه، غم، ارنگ، خوف

heartache (اسم)
سینه سوزی، غم، اندوه، سار، غصه، درد قلب

grief (اسم)
رنجش، غم، اندوه، حزن، سار، غصه

despondency (اسم)
غم، خفگی، تنگدلی، حزن، دلسردی، دل گرانی

despondence (اسم)
غم، تنگدلی، حزن، دلسردی، دل گرانی

پیشنهاد کاربران

درلری بختیاری
سُرُو:غم، اندوه، سوگ
واژه غم
معادل ابجد 1040
تعداد حروف 2
تلفظ qam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: غمّ، جمع: غُمُوم]
مختصات ( غَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qam
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی معین
راز آلود و زیبا حیرت انگیز جالب و عجیب
غم
هم معنی های کلمه ی ( غم )
غم از سبب جیزى بوذ که کم کشته بوذ و هم از قبل جیزى کی طلب کنی و نیابی . ‏ هدایة المتعلمین فی الطب، متن، ص: 654
خشم و ناراحتی و اندوه
غم به سنگسری موری ( mory ) غصه ( ghese ) داغ ( dagh )
غم ندارم در دل چو تو یار من باشی
هم راه و هم سو خریداره دل من باشی
در اشک شبگیر م تو سر ریز باشی
چون سرشک در غم توست مرهم دل من باشی
...
[مشاهده متن کامل]

غم تنهائی بسوزد زین دل چون تو در آن حاصل باشی
کرشمه نگاهت بزداید غم دل گر تو مهربان باشی
گر به میخانه در ایم قصه غم بسرائم گر تو خندان باشی
پارسی غم دنیا نبر بر دوشت گر چه حیران باشی
قطعه خاکی نصیب تو گر چه پادشاه دوران باشی

ازدست دادن، ناهماهنگی،
غم = اندوه = حزن = غصه
Sadness - Sorrow - Grief - Rue - Woe - Heartache
غم یه احساس بده که حتی میتونه خودتو از وجودت متنفر کنه
در پارسی غِیش، اندوه، اَندَمه، چَشاک، فَژَم، فَرَم، موژ
غم خودش ی واژه پارسی و توی سروده هایی که گذاشتید نمونه از سروده های فردوسی که واژه غم در اون استفاده شده بود، بود بد چرا براش برابر پارسی گذاشته بودید؟: ) خواهشمندم گزینه ها نو پیوسته به رشه واژه ها که
...
[مشاهده متن کامل]
آیا این واژه پارسی هست یا نه رو بی افزایید و آرش های ( معانی ) پارسی رو از اربی جدا به طور همگان جدا کنید و پس از اون در دسترس بذارید

اندوه، تاسف، تیمار، حزن، حسرت، داغ، رنج، غصه، کرب، محنت، هم، ماتم
کلمه ایکه بن عربی دارد و به معنای اندوه، ناراحتی، افسوس، رنج، داغی دل، غصه، عذاب و آزردگی است.
غمگین:افسرده و دل ازرده.
متضادغمگین:شادی، نشاط، خشنودی، باصفایی، خوشحالی و خرم بودن است.
افسردگی . فسرده . افسرده
پَژاره ( کُردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس