خَص:غلیظ، تا به وزنهایی مانند خالص . مخلص. تلخیص. خلوص. اخلاص. و. . . . .
غلیظ: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان دری اینهاست:
نفام nafām، تارون tārun، تارین tārin، چگال cagāl.
در لکی و لری واژه ( خِل خه س ) معنی غلیظ میده.
لری بختیاری
اِستَرم:غلیظ
چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
خَست
در کارچان ( ( فارسی دوانی ) ) به جای غلیظ می گویند خَست.
دَفزناک
مشت masht
در گیلگی بجای غلیظ می گویند anbast که در زبان پهلوی هم همین واژه را بکار می بردند
در خونساری میگوییم قویدghevid اما ریشه اش را نمیدانم
دُژواخیدن.
دژواخاندن.
اسپلیذیتن espolizitan گویش دوانی به معنی غلیظ کردن
زبان دوانی یکی از دست نخورده ترین زبانهای ایرانی است همان گونه که می بینید تنها پ تبدیل غ شده
( در زبان اردو ) گنده
غلیظ
این واژه هم مانند بسیاری دیگر اَرَبیده و پارسی است :
غَلیز : غَل - ایز
غَل = خَل در خیلی ، غُلغله : زیاد ، شلوغ
ایز = پسوند مانند : مَویز ، پاکیز ، تَمیز ، لَزیز، پالیز ، دوشیز، اَزیز ، مَریز ، وَجیز،
واژه بازبند واژه ای پارسی و به چم غلیظ میباشد و در سیستان و بندر و استان خراسان هنوز نیز بکار برده میشود.
بز ( baz ) این واژه پارسی است و در استان فارس و هرمزگان کاربرد دارد میتوان ترکیباتی مانند بزش، بزیده و غیره را از آن ساخت
غلیظ[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی کثیف است و در اغذیه بیشتر متداول است و استعمال لفظ کثیف در ادویه است.
در پارسی " دفزک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
با سلام
غلیظ کردن به عربی میشه اثخَنَ
مه غلیظ میشه ضباب کثیف
دکان کلمه گفتارى بمعنای مغازه است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)