غلیان احساساتagony, flareغلیان کردنboil, to boil, to fermentغلیان کشیدنto smoke a nargilehغلیان یا قلیانnargileh, hookah
excitation (اسم)تحریک، هیجان، براشفتگی، برافروختگی، غلیان، برانگیختن، القاء، انفعالexcitement (اسم)تحریک، هیجان، غلیان، شور، تهییجseethe (اسم)غلیانboiling (اسم)غلیانnarghile (اسم)غلیانebullition (اسم)غلیان، فورانhookah (اسم)غلیان، قلیان، قلیان هندی، نارگیلهhubble-bubble (اسم)غلیان، شلوغ، قلیانnargileh (اسم)غلیان
قلیان. . . اگر یک سر غلیان کسی خواهد بسازد سی چهل تومان اجرت زرگری می گیرند. . . سفرنامه میرزاابوالحسن خان ایلچی به روسیهانفجار، جوش، آتشمثل قلیان که در آن جوش و خروش آب وجود دارد ، غلیان هم به معنی جوشش عواطف و احساسات و شدت هیجان عاطفی استHeart flareHeart agonyHeart emits+ عکس و لینک