غلو کردن


    embroider
    exaggerate
    magnify
    overcharge
    overrate
    overstate
    stretch
    bullshit
    to exaggerate

فارسی به انگلیسی

غلو کردن در ایفای نقش
overplay

غلو کردن در سخن
slobber

مترادف ها

overstate (فعل)
گزافه گویی کردن، اغراق امیز کردن، غلو کردن، اغراق گفتن در

overcharge (فعل)
غلو کردن، در قیمت اجحاف کردن، زیاد حساب کردن، بیش از ظرفیت پر کردن

overestimate (فعل)
غلو کردن، دست بالا گرفتن، زیاد براورد کردن

پیشنهاد کاربران

زیاده روی کردن
گزافه گفتن
بیش از حد بزرگ کردن
گنده کردن
باد کردن
اغراق کردن
غلو داشتن . [غ ُ ل ُوو ت َ ] ( مص مرکب ) از حد گذشتن . غالی بودن . رجوع به غلو شود : دیگر سبزوار ولایتی خوب است با منافع و مزارع مرغوب ، اما اهل آن در رفض غلوی تمام دارند. ( روضات الجنات فی اوصاف مدینة
...
[مشاهده متن کامل]
هرات ج 1 ص 277 ) . و گویند ابن علقمی وزیر در مذهب شیعه غلوی عظیم داشت . ( روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 1 ص 313 ) .

اغراق کردن
شاخ و برگ دادن

بپرس