غلو

/qolov/

    exaggeration
    hyperbole
    brag
    embroidery
    histrionics
    overstatement
    exaggeration or hyperbole

فارسی به انگلیسی

غلو امیز
boastful, histrionic, overblown, overweening, theatrical, far-fetched, orotund

غلو شده
outr, overblown

غلو نکردن در ایفای نقش
underact

غلو کردن
embroider, exaggerate, magnify, overcharge, overrate, overstate, stretch, bullshit, to exaggerate

غلو کردن در ایفای نقش
overplay

غلو کردن در سخن
slobber

مترادف ها

exaggeration (اسم)
مبالغه، اغراق، غلو، گزافه گویی

hyperbole (اسم)
مبالغه، گزاف گویی، اغراق، غلو، صنعت اغراق

overstatement (اسم)
اغراق، غلو، گزافه گویی

پیشنهاد کاربران

غُلُوّ
واژه غُلُوّ در اصل لغت به معنای تجاوز از حدّ و زیاده روی است که از مصادیق آن، افزونی در نرخ و قیمت کالا و یا زیاده روی در دین و یا جاه و مقام است. نویسنده ی التحقیق می نویسد: التحقیق أنَّ الأصلَ الواحدَ فی المادّةِ: هو تجاوزُ الحدِّ فی الارتفاعِ و مِن مَصادِیقِه: غلاءُ سعرِ متاعٍ. و غلوّ الرجلِ فی دیِنه أو عَقیدتِه. در قرآن آمده است: قُلْ یا أَهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دینِکُمْ غَیْرَ الحَقِّ؛ بگو ای اهل کتاب در دینتان تا حق غلوّ نکنید. مراد از غلوّ و گزاف گویی در این آیه، پسر خدا خواندن عیسی علیه السّلام است.
...
[مشاهده متن کامل]

غلو: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای مانوی ویزاب است.
واژه غلو
معادل ابجد 1036
تعداد حروف 3
تلفظ qolov[v]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: غلوّ]
مختصات ( غُ لُ وّ ) [ ع . ]
آواشناسی qolov
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
در پارسی بزرگ کردن
در هزارگی غلو ینی تند و باخشم صحبت کردن با کسی
یک کلاغ چهل کلاغ، خالی بندی، بُلُف
تخم دو زرده کردن = کنایه از کسی که کار کوچکی را بزرگ جلوه داده است

بپرس