غلط

/qalat/

    mistake
    error
    wrongful act
    erroneous
    incorrect
    wrong
    wrongful
    amiss
    awry
    fallacious
    fallacy
    false
    improper
    inaccurate
    mistaken
    off
    out
    ungrammatical
    unsound
    erroneously
    improperly

فارسی به انگلیسی

غلط استعمال کردن
misuse

غلط افتادن
to happen to be in the wrong place

غلط املا نوشتن
misspell

غلط املا کردن
misspell

غلط انجام دادن
misdo

غلط انداز
deceptive, high-sounding, misleading, delusive

غلط اندازی
hoax

غلط بودن
wrongness

غلط تصور کردن
misconceive

غلط تفسیر شدن
misconceive

غلط تفسیر کردن
misconceive

غلط جلوه دادن
misrepresent

غلط چاپی
erratum, misprint, typographical error

غلط چاپی کردن
misprint

غلط دستوری
solecism

غلط فهمیدن
misunderstand

غلط گرامری
solecism

غلط گرفتن بر یا غلط گرفتن از
to correct or criticize

غلط گفتم
nay

غلط گیر
proofreader

مترادف ها

error (اسم)
ضلالت، غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، تقصیر، لغزش، عقیده نادرست

mistake (اسم)
غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، بدشانسی

fallacy (اسم)
غلط، سفسطه، استدلال غلط، دلیل سفسطه امیز

illusion (اسم)
غلط، خیال، گول، خیال باطل، خیال واهی، خیال خام، حیله، وهم

errancy (اسم)
گمراهی، غلط، اشتباه

delusion (اسم)
غلط، فریب، اغفال، وهم، پندار بیهوده

inaccuracy (اسم)
غلط، اشتباه، نا درستی، عدم دقت، عدم صحت، چیز ناصحیح و غلط

vagrancy (اسم)
غلط، اوارگی، سرگردانی، در بدری، ولگردی، اوباشی

aberration (اسم)
انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی

misbelief (اسم)
غلط، اعتقاد خطا، نا ایمانی

amiss (صفت)
منحرف، گمراه، غلط، بد، بی مورد، نا درست

fallacious (صفت)
غلط، سفسطه امیز

wrong (صفت)
غلط، بی مورد، نا درست، ناصحیح، خطا، غیر صحیح

incorrect (صفت)
غلط، نا درست، ناصحیح، ناجور، ناراست، ناقص، غیر دقیق، غیر صحیح، غلط دار، تصحیح نشده

erroneous (صفت)
غلط، نا درست، اشتباه، مغلوط، پراز غلط

inaccurate (صفت)
غلط، نا درست

unsound (صفت)
غلط، نا درست، ناصحیح، ناخوش، ناسالم

peccant (صفت)
غلط، فاسد، ناصحیح، گناهکار، خطا، ناخوش، اشتباه کار

phony (صفت)
غلط، نا درست، ساختگی، غیر موثق

phoney (صفت)
غلط، نا درست، ساختگی، غیر موثق

foul (صفت)
غلط، شنیع، ملعون، نا درست، پلید، ناپاک

false (صفت)
غلط، مصنوعی، قلابی، نا درست، ساختگی، بدل، دروغگو، کاذبانه

awry (صفت)
منحرف، غلط، زشت، چپ چپ، مورب، بدشکل

mis- (پیشوند)
غلط، بد، دشمنی، اشتباه، سوء، نادرست

پیشنهاد کاربران

در انگلیسی واژه گِلت هست که به مانای گناه است، این واژه با گویش بسیار نزدیک به غلط و همچنین مانای یکسان، شایدمند است که از یک ریشه باشند و این ریشه در زبان پارسی باشد.
غلط
غلط: از غلت و غلتیدن به چم وارونه شدن می آید چیزی که وارونه می شود غلت است و این واژه همانند 70 دَر سد واژگان در نما اَربیک ریشه ی پارسی و ایرانی دارد
واژه غلط
معادل ابجد 1039
تعداد حروف 3
تلفظ qalat
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اغلاط]
مختصات ( غَ لَ ) [ ع . ]
آواشناسی qalat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
نمک و سوده الماس، شبیه اند بهم
به غلط هرکی خورد، جان به سلامت نبرد. ؟
واژه غلط که درست غلط انداز ولی پارسی چون عربی می شود خطأ شنیع صد درصد واژه پارسی است.
بد ، اشتباه، سیئه
اشتباه ، خطا ، ناپسند و بدفرجام
درستdorost
متضاد
چگرتchogort
اشتباه نکن کاری رو نادرست انجام نده
دوستان نیازی نیست برای برابر سازی واژگان پهلوی رو بکار ببریم در جاهای گوناگون میتوان از این واژه ها بهره برد
کار غلط=کار نادرست
غلط کردم=بی جا کردم ( در گفت و گو ها نیز کاربرد دارد )
غلط نکنم. . . . =ناروا نگفته باشم. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

خیلی خوبه که واژه های پارسی رو جایگزین واژه های بیگانه کنیم ولی این روند نباید جوری باشه که سبب سخت تر شدن مکالمات یا ناموزون شدن بعضی واژه ها با الگوی زبان بشه برخی واژه هارو میشه به آسانی به پارسی برگرداند بدون اینکه نیاز باشه به واژگان پهلوی رجوع کنیم که البته ورود واژگان پهلوی به فارسی امروزه میتونه بسی مفید باشه ولی زمانی که این حرکت فراگیر شده باشه

ناروا، نادرست
در برخی جاها می توان با اندک چشم پوشی از آمیخته واژه ی �ناروا� نیز سود برد؛ نمونه:
ناروا نگفته باشم . . . ( غلط نکنم . . . )
آنچه آقای اشکان در بالا یادآور شده نیز شایان درنگ و بگمانم درست باشد؛ گرچه نیازمند پژوهش باریک تر در زمینه ی ریشه گرفتن واژه ی �غلط� از واژه ی �غَل� است.
...
[مشاهده متن کامل]

: با *خطا از یک خاستگاه می باشند.
نادرست.
Wrong , Mistake.

اگر به نادرست یادم نباشد یکی از واژگان همچم با غلط در پارسی میانه یا پهلوی "هَلَک" است. به گمانم به کردی "هَلَه" به همین چم بکار میرود. شاید نیز واژه روزانه ی "اَلَکی" که در بسیاری از گویشهای ایران بکار میرود از واژه ی پهلوی "هلک" آمده باشند.
واژه غلط ایرانی است، مانند هفتاد درصد واژه گاه زبان عربی :
لغت غلت - غلد←غلط ساخته شده از ریشه غل - گل که در فهرست ریشگان هندواروپایی به شکل ĝhal* و به معنای نقص عیب خطا flaw defect ثبت شده و ممکن است همریشه باشد با غل که در گفتار روزانه به شکل �غل وغش� شنیده میشود. لغت غلت را در بنگال গলদ galada در ایسلند galla در ولز gwall در ازبکستان g'alati و در گرجستان ღალატი ghalati میخوانند.
...
[مشاهده متن کامل]


*پیرس: فرهنگ ریشه شناختی Pokorny

qalat/اشتباه، غلط کردن:اشتباه کردن، و اصطلاحی در گویش شهرستان بهاباد است به نام /به غلط کردن افتادن/ به معنای به شدت پشیمان شدن به گونه ای که مکررا حاضر به اعتراف به اشتباه خود است. مثال، هر چی گفتم ماشینت رانفروش حرف گوش نکرد حالا به غلط کردن افتاده.
همانگونه ک دوستان ما نیز گفته اند بهترین و بجاترین واژه برای واژه غلط همان واژه میت در پهلوی هست واژگانی همانند هیت ک به چمار عیب میباشد همچو واژه اناهیتا ک به چم بانوی بی عیب میباشد و هیت هم غلط و اشتباه هست
در پهلوی " میت " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
امیت = بی غلط
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَبَند می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس