غلتیدن


    roll
    trundle
    to wallow
    to roll
    to welter

مترادف ها

roll (فعل)
گرد کردن، پیچیدن، گشتن، غلتیدن، غلت خوردن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، بدوران انداختن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن

slither (فعل)
سریدن، خزیدن، غلتیدن

wallow (فعل)
غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن

پیشنهاد کاربران

غلت خورد
غلتید
جمله سازی با غلتید:
دیروز باران می آمد و روی شیشه قطره ها مثل تگرگ می غلتیدند
roll over
غلت خوردن، چرخیدن
روی هم تاب خوردن
واژه اصیل فارسی و باید فقط با ( ( ت ) ) نوشته شود ( ( ط ) ) ویژه واژه های دخیل عربی است.
بنابر این نوشتن. غلتیدن ، توفیدن ، تهران ، تبریز و توس با ( ( ط ) ) غلط است
غلت خوردن در روی زمین از پهلو به پهلوی دیگر
دراز کشیدن یا از پهلو به پهلو کشیدن

بپرس