غش کردن


    collapse
    faint
    swoon
    to swoon
    to fall into a fit
    to faint

مترادف ها

faint (فعل)
غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن

swoon (فعل)
غش کردن

collapse (فعل)
فرو ریختن، غش کردن، سقوط کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن

syncopate (فعل)
غش کردن، مخفف کردن، هم برش کردن، از میان کوتاه کردن، غشی شدن، حالت غش یا سنکوپ پیدا کردن

fall into a fit (فعل)
غش کردن

پیشنهاد کاربران

پس افتادن
لهجه و گویش تهرانی
غش کردن
Faint
lapse into unconsciousness
غشی افتادن ؛ غش کردن. بیهوش شدن. ( یادداشت مؤلف ) .
unconscious یا pass out

بپرس