غش

/qaS/

    faint
    alloy
    blackout
    fit
    senseless
    swoon
    syncope
    cold
    fraud
    counterfeit coin
    swooning

فارسی به انگلیسی

غش دار
impure

غش ساز
dopant

غش گیر در قفسه کتاب
bookend

غش و ضعف
collapse

غش کردن
collapse, faint, swoon, to swoon, to fall into a fit, to faint

غش کرده
unconscious

مترادف ها

fit (اسم)
حمله، هیجان، بیهوشی، بند، تشنج، غش، قسمتی از شعر یا سرود

faint (اسم)
بیهوشی، ضعف، غش

swoon (اسم)
بیهوشی، ضعف، غش

fainting (اسم)
غش

syncope (اسم)
توقف، غش، متوقف شدن، همبرش، سنکوپ، حذف هجا

پیشنهاد کاربران

صرع
غش فرد ناگهان به زمین می افتد دست و پا می زند این بیمار قابیل پیشگیر است. فقط از رانندگی وار ارتفاعات بلند خودداری نمایید
غش اکسیژن به مغز نمی رسد حالتی بیهوشی دست می دهد
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی غش از ریشه ی واژه ی گش فارسی هست
اگر گفتن این واژه فارسی نیست به اشتباه گفتم.
غشغشغشغش
واژه غش
معادل ابجد 1300
تعداد حروف 2
تلفظ qaš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [مٲخوذ از عربی: غشْی] ( پزشکی )
مختصات ( غِ شّ ) [ ع . ]
آواشناسی qaS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژگان قرآنی
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
این واژه غش در قرآن عزیز درجه یک غَشِیَهُمْ هست و ریشه ی صد درصد عربی دارد چیز که پایین نوشتم صد در صد اشتباه هست

اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن
منوچهری دامغانی
صادق هدایت در پانویس دیباچه نیرنگستان آورده:
در اوستا دیو چشم زخم《اغشی》نامیده می شود و در بندهشن همان دیو 《غش》می باشد.
غشّ: ناخالصی نمودن/ کم ارزش را قاطی ارزشمند کردن
واژه غش
معادل ابجد 1300
تعداد حروف 2
تلفظ qaš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [مٲخوذ از اوستایی: غشْی] ( پزشکی )
مختصات ( غِ شّ ) [ ع . ]
آواشناسی qaS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
غشّ در معامله. در مبحث حقوقی یعنی فریب دادن مشتری مانند اصافه کردن اب در شیر
درامد غش مخفیانه حرام میباشد
ولی درامد حاصل از غش باچیزی ک پنهان نیست مانند مخلوط کردن گندم با خاک ویا گندم درجه دو مکروح میباشد
واژه " غش" از واژه یِ اوستاییِ " خشی" به چمِ "زبونی، سستی، لاغری و نزاری" برآمده است.
الْغِشّ" دغکاری
غش: ایراد اشتباه ، سستی ، کرختی
بیماریی که از خود بی خود میشود و از دهانش کف بیرون می آید بیماری صرع
غش= کینه، سیه دلی، شیله پیله، بی هوشی، مدهوشی
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی.
#آسانیک گری
غش به معنای ضعف و پرده پوشی و تزویر نیز است.
مثلاً غش ( ضعف نفْس ) درمقابل وساوس شیطانی! : )
واژه یا لغت غش در فرهنگ واژگان اوستایی به شکل غشی= qashi و به مانای غش کردن و گونه ای بیماری آمده است! بنابراین این واژه اربی نیست!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)