غریو

/qariv/

    clamour
    exclamation
    applause
    clamor
    ejaculation
    hubbub
    roaring
    shout
    uproar
    whoop

فارسی به انگلیسی

غریو براوردن یا غریویدن
to clamour or exclaim

مترادف ها

uproar (اسم)
غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه

cry (اسم)
خروش، گریه، فریاد، بانگ، ناله، غریو، زاری، ضجه، عجز

outcry (اسم)
حراج، فریاد، بیداد، غریو، داد

roar (اسم)
خروش، سر و صدا، غرش، صدا، بانگ، غریو، توف

hullabaloo (اسم)
اشفتگی، هیاهو، سر و صدا، شلوغ، همهمه، غریو

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی غریو از ریشه ی واژه ی غریدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

غریوغریوغریوغریو
غریو غرن غرنگ غرش غرشت است غریو را غریب و غریگ و غریچ چون فراسیو و فراسیب و فراسیگ و فراسیج و غرَناک و غرَنیو= غر نوفه هم گویند غراناگ - غریدن را بی کشش بر سر ز نیز توان گفت و غر ان ان که در غرش است و غروک انکه بسار غرد
هلهله. . . همهمه . . فریاد . . فغان . . شیون . .
هزاهز
غریو: دکتر کزازی در مورد واژه ی "غریو " می نویسد : ( ( غریو به معنی خروش و بانگ بلند است ستاک واژه:غر، می تواند بود که در غرّاناگ garrānāg به معنی تندر و غرّنیتن garrānitan با بُن ِ اکنون غرّان garrān که در پارسی "غرّیدن" و "غُرّان" شده است، نیز کاربرد یافته باشد ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۷. )

- شور و فریاد