غریبی

/qaribi/

    [obsolete]sad verse describing the condition of a lonelystranger

مترادف ها

foreign country (اسم)
غربت، غریبی

poorness (اسم)
غریبی

پیشنهاد کاربران

غریبی. [ غ َ ] ( حامص ) دوری از خان و مان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . بیگانگی و غربت. عدم آشنایی. ( ناظم الاطباء ) :
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.
( ویس و رامین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن.
ناصرخسرو.
وعده کرده ست بدان شهرغریبیت بسی
جامه و نعمت کآن خلق ندیده ست به خواب.
ناصرخسرو.
کس را مباد عشق و غریبی و بی زری.
عمعق بخارائی.
غریبی بود عذرخواهی بزرگ.
نظامی.
گفت اطفال منند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا.
مولوی.
در غریبی بس توان گفتن گزاف.
مولوی.
گر به غریبی رود از ملک خویش
محنت و سختی نبرد پینه دوز.
سعدی ( گلستان ) .
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم.
حافظ.
- امثال :
غریبی بود عذرخواهی بزرگ .
نظامی ( از امثال و حکم دهخدا ) .
غریبی خاک دامن گیر دارد.
؟ ( امثال و حکم دهخدا ) .
|| بینوایی و گدایی و افلاس. ( ناظم الاطباء ) . || فروتنی. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) قماشی است بسیار نفیس. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || ( ص ) به معنی غریب. ( لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ) .
غریبی. [ غ َ ] ( اِ ) نوعی برنج در گیلان. قریبی.
غریبی. [ غ َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه اورک هفت لنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 ) . رجوع به اورک شود.
غریبی. [ غ َ ] ( اِخ ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده. او راست :
گر گشاد کار ما بودی ززلف یار ما
اینچنین آشفته و برهم نبودی کار ما
دل ز چاک سینه میخواهد که بیند روی دوست
مرهم ای مشفق منه بر سینه افکار ما
ای غریبی التفات او بغیر آزار نیست
چندخواهد بود یا رب در پی آزار ما.
تا حریم حرم یار شده مسکن من
رفته بیرون هوس خلد برین از سرمن.
( از صبح گلشن ص 299 ) .
وی از اسماعیلیه و حروفیه بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

تیره غریبی طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند *بختیاروند *
روستاهای جاجو علیا. جاجو سفلی. سلریان
در دهستان جهانگیری مسجدسلیمان
. بیرگان. اهواز. اصفهان. مسجدسلیمان
در روستاهای دشت عقیلی گتوند. لالی. شوشتر
...
[مشاهده متن کامل]

غریب خان پسر اردشیر خان پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان پسر جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
تیره اردشیروند خلیلی *شروند. شهروند. شیوند*
طایفه کران بهداروند *از نوادگان غریب پسر اردشیر خان منجزی *