غریب

/qarib/

    strange
    foreign
    alien
    lonely
    stranger
    foreigner
    out-of-towner
    rootless
    whimsical
    expatriate
    queer
    not feeling at home

فارسی به انگلیسی

غریب خانه
asylum for the poor and homeless, inn

غریب گز
kind of nettle supposed to bite only strangers

غریب نواز
hospitable to strangers, hospitable

غریب نوازی
to strangers or foreign guests hospitality, hospitality to strangers

غریب نوازی کردن
to show hospitality or be hospitable to strangers

غریب و بی کس
lorn

مترادف ها

traveler (اسم)
سالک، غریب، سیار، سایر، سیاح، مسافر، عابر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار

foreigner (اسم)
بیگانه، خارجی، غریب، اجنبی

wanderer (اسم)
اواره، غریب، سیار، سرگردان، خانه بدوش

stranger (اسم)
بیگانه، غریب، اجنبی

homeless person (اسم)
غریب

poor person (اسم)
غریب

immigrant (صفت)
غریب

singular (صفت)
غریب، شگفتی، فوق العاده، خارق العاده، تک، تکین، منفرد، منحصر بفردی، واژه مفرد، فرید، صیغه مفرد

rare (صفت)
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب

strange (صفت)
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نامعلوم، غریبه، ناشناس، نااشنا

whimsical (صفت)
غریب، بوالهوس، وسواسی، دهن بین

weird (صفت)
غریب، مرموز، خارق العاده، عقبایی

extravagant (صفت)
غریب، عجیب، گزاف، غیر معقول، گزافگر

alien (صفت)
غیر، مغایر، ناسازگار، بیگانه، خارجی، غریب، غیره

poor (صفت)
ناسازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال

unusual (صفت)
غیر عادی، غریب، خارق العاده، غیرمعمول، مخالف عادت

uncommon (صفت)
غیر عادی، غریب، غیر معمولی، غیر متداول، نادر، کمیاب، غیرمعمول

eccentric (صفت)
غیر عادی، غریب، عجیب، گریزنده از مرکز، بیرون از مرکز

homeless (صفت)
سرگردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل

پیشنهاد کاربران

بی شهر. [ ش َ ] ( ص مرکب ) ( از:بی شهر ) غریب. ( مهذب الاسماء ) . رجوع به شهر شود.
به سخن های دلربای غریب/در زمانه غریب باید بود. . . غریب اول=شگفت ؛ غریب دوم=منفرد و یگانه. ( مقامات حمیدی )
غریب سنگسری غریبو مونث غریبه مذکر بی کسو مونث بی کسه مذکر منزویو مونث منزوی یه مذکر
زه در گاه یار باعظمت گدائیم اما چه غریب
نشانه یار در این گردون اعیان اما چه غریب
ما از جای دیگر آمدیم در خاکدان چه هستیم غریب
...
[مشاهده متن کامل]

در میان جمع با امال گوناگون ولی ما جه غریب
ددهائی که چنگال تیز برای غارت در این جمع چه غریب
متحجرین وجاهلین در هوا خود خوش ما چه غریب
سبکباران چون شاهپرک در هوا دوست ما چه غریب
دانش پژوهان نگاه عمیق در پدیده ها یار ما چه غریب
ما به دنیا آمدیم غریب میرویم به جایی غریب
ما از مور و ملخ چه غریب در این جهان هستیم چه غریب در غریب
کس نشد یار من بجز از درون خود ببین چه هستیم غریب
در نگاه ژرف نادان چه هستیم چه غریب
در نگاه دانا و آگاه هستیم حقیر و غریب
به امید آن روم به جایی که نباشیم غریب
زانکه با ما آشناست ما هستیم با او غریب
زانکه با درد ما اگاه ما هستیم با درد خود غریب
ما بسوزیم زین درد غریب در استان دوست هم هستیم غریب
پارسی هر کس با امال و آرزویش ساخته دیواریکه هست با دیگران غریب
در این دیار غربت با یار هم پیمانه شو تا نباشی غریب
امدیم

نَشناس
بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس، بیکس، فقیر، نامحرم، اجنبی، خارجی، بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی، طرفه، طریف، نو، دورازوطن، دورافتاده
مهجور
بی ظهیر. [ ظَ ] ( ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان : سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 391 ) . رجوع به ظهیر شود.
در شهری تنها بودن
غریب در عربی به معنای عجیب بود است
غریب:دور از وطن ، دور از فهم و ادراک ، شگفت و کمیاب.
( ( خود غریبی در جهان چون شمس نیست
شمس جان باقئی کش امس نیست ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 90 )

تنها
بی کس

بیگانه، نا اشنا، ناشناس، ناشناخته، غریبه
کسی که او را نمیشناسد
اجانب
اجنبی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس