غرغر

/qorqor/

    grumbling
    murmuring
    muttering
    static

فارسی به انگلیسی

غرغر کردن
to grumble

غرغر کردن از شدت خشم
groan

غرغر کردن از شدت درد
groan

غرغر کردن سگ با دندان های نمایان
snarl

غرغر یا قرقر
grumbling, murmuring, muttering

مترادف ها

murmur (اسم)
شکایت، زمزمه، غرولند، غرغر، سخن نرم

muttering (اسم)
من من، غرغر، سخن زیر لب

mutter (اسم)
غرولند، لندلند، غرغر، سخن زیر لب

murmuring (اسم)
غرغر

پیشنهاد کاربران

لُند ، ژَک یا ژُک
غُرغُر کردن یعنی نالیدن و اظهار نارضایتی کردن
ژک
غُر٘غُر٘ آواز گوش خراش آواز مانند آواز ماشین و هواپیما
غِر٘غِر٘ سخن بیهوده گفتن در لهجه پارسی غور

بپرس