احساس دوری از خانه، و این خانه می تواند هرچه باشد؛ از مثال های فیزیکی مانند وطن، کاشانه، محله و از مثال های انتزاعی همچون قلب یار، خاطرات، رویاها و افکار.
بیگانگی و غریبی، حس سردی که در واکنش با جایی جدید و ناآشنا ممکن است احساس شود.
واژه غربت
معادل ابجد 1602
تعداد حروف 4
تلفظ qorbat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: غربة]
مختصات ( غُ بَ ) [ ع . غربة ] ( مص ل . )
آواشناسی qorbat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بی شهری. [ ش َ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی شهر. غربت. ( یادداشت مؤلف ) :
کنون خود دلْش لختی مستمند است
ز تنهایی و بی شهری نژند است.
( ویس و رامین ) .
سرزمین بیگانه
دور از وطن
- نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم
- درشتی کند بر غریبان کسی . . . که نابوده باشد به غربت بسی ( سعدی )
- اندوهش غروبی دلگیر است / در غربت و تنهایی / همچنان که شادی اش / طلوع همه آفتاب هاست. ( احمد شاملو )
دوری
بی کسی . [ ک َ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کس . بی خویشاوندی . || غربت . تنهایی . ( ناظم الاطباء ) :
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک اﷲ
که روز بی کسی آخر نمیروی ز سرم .
حافظ.
|| بی یاوری . ( ناظم الاطباء ) . بی یار و یاوری :
... [مشاهده متن کامل]
من نه از بی کسی اندر کف تو دادم دل
که مرا جز تو بتانند بخوبی چو پری .
فرخی .
فریاد ز بی کسی نه رایست
آخر کس بی کسان خدایست .
نظامی .
وز بی کسی تو در چنین درد
میگفت و بر آن دریغ میخورد.
نظامی .
قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بی کسی ما ببین .
نظامی .
|| بینوایی . بیچارگی . || سکنه نداشتن . غیرمسکون بودن . و رجوع به بی کس شود.
واژه ی غربت را میتوان بیواره گی چم کرد، بیواره به چم: غریب است پس میتوان به غربت گفت:بیواره گی
( در زبان اردو ) محتاجی و مفلسی
دوری 🥢🥢
کاربرد در جمله :
تا جایی که خلق از مکاید فعلش برفتند و راه غربت گرفتند ( تجربی 89 )
تنهایی