غرب

/qarb/

    west
    the west or occident

فارسی به انگلیسی

غرب باختر
west, the west or occident

غرب وحشی
wild west

غرب وزان
western

مترادف ها

occident (اسم)
مغرب، مغرب زمین، غرب

west (اسم)
مغرب، مغرب زمین، غرب

western countries (اسم)
غرب

پیشنهاد کاربران

غرب: این واژه در سنسکریت: گره grah ( گرفتن ) ، در اوستایی: گرب grab؛ در سغدی: غرب qarb؛ در مانوی: gript؛ در پهلوی: griftan ( گرفتن ) ؛ واژه ی سغدی غرب به معنی گرفتن یعنی جایی که خورشید را می گیرد، به خوبی نشان می دهد که این واژه پارسی است.
نامی برای غرب= فرنگ
🇮🇷 واژه ی برنهاده: باختر 🇮🇷
طب سنتی. ناسور واقع در گوشه چشم را غرب نامند
باختر=بخر=بغر=غرب.
واژگان ( شمال، جنوب، شرق، غرب ) تماما دارای ریشه پارسی هستند.
همچنین در گذشته در پارسی از واژگان ( اپاختر، نیمروز ( رپیت وین ) ، خاور، باختر ) بهره میبردند
واژه اَربی ( =عربی ) شمال دارای ریشه پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

۱ - شمال:
از واژه پارسی ( شم، چم، زم، دم ) به معنی سردی و سرما گرفته شده است
مانند: شمیران، چمران، زمزم، زمستان، دمیدن و. . .
که دارای یک معنای سرد و سرما هستند
۱ - اپاختر:
در پارسی در گذشته ( اپاختر ) میگفتند
که واژه اپاختر از دو بخش اپ ( بالا ) و اختر ( ستاره ) ساخته شده است و به معنی ستاره شمالی میباشد.
۲ - جنوب:
واژه اَربی جنوب هم از واژه پارسی پهلوی ( دَنب ) به معنی جنب، کنار، ته و پایین گرفته شده است.
۲ - رپیت وین ( نیمروز ) :
در زبان پارسی پهلوی دو واژه ( رپیت وین ) و ( نیمروز ) برای سوی پایین به کار میروند که هر دو به معنی میانه روز هستند.
۳ - شرق:
واژه اَربی شرق همریشه با واژه پارسی ( چراغ ) و واژه سانسکریت ( سوراج ) است به معنی روشنایی.
نکته: ( سدا های /چ/ و /ش/ همواجگاه هستند و میتوانند جابجا شوند )
نکته: زبان اَربی نویسه و سدای ( چ ) ندارد و آنرا با ( ش ) جابجا میکند.
۳ - اوش استر ( خورآسان ) ، خاور:
اوش به معنی بیرون آمدن ( تلو ) و بیرون رفتن ( مرگ ) است. تلو=طلوع
اوش استر یعنی جای بیرون آمدن نور.
واژه خورآسان از دو بخش خور و آسان ( بالا آمدن ) ساخته شده است. به مکان تلوِ خورشید ( خاور، شرق ) خورخاست، خورخیز هم میگویند.
۴ - خوربران ( باختر ) :
خوربران به معنای جایی است که خورشید به آنجا بُرده و ناپدید میشود.
۴ - واژه اَربی غرب هم از واژه پارسی ( گور ) به معنی فرو رفتن گرفته شده است.
در پارسی به غرب ( باختر ) نیز میگویند مانند سروده فردوسی که میگوید:
- چو خورشید در باختر گشت زرد/
شب تیره گفتش که از راه گرد
پَسگشت ( =مرجع ) :برگه31 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

غربغرب
کردی: روژآوا
مجازا به معنای کشور های اروپایی و آمریکایی
در پارسی میانه �اَپاختر� است که امروزه به دیس باختر است.
باخترزمین ( در جایی که این واژه نه به مانش جغرافیایی که در چارچوبی سیاسی و اجتماعی بکار برده می شود، کاربرد �باخترزمین� را سزاوارتر می دانم )
نمونه:
�. . . بی یادآوری خاستگاه آن در رسانه های پارسی زبان یا به زبان های دیگر باخترزمین . . . به نام خود درج نموده اند. �
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/02/blog - post_726. html

یکی از جهت های جغرافیایی
مغرب زمین
غرب به ترکی: گون باتان
باختر
غروب یا اروب از اروپ گرفتە شدە
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود:
اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق
اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو==== باختر=غرب
وُر رو = وَر رو ====شمال
دِهو=دِهون=دِوو=دوون=دومِن==== جنوب
...
[مشاهده متن کامل]

اَفتو=آفتاب
گِلپ، قِلیپ، قِلوپ ( فارسی ) =فرو افتادن، گِلپیدن
وررو به مَنای به طرف بالا ( بر رو )
شاید نام باستانی دریای مازندران به این مَنا باشد: ورکانه= وررُگان=وررُکان =شمالگان
دِوون و دِهون به مَنای پایین
واژه دون نیز به مَنای پایین و پست و فرومایه می باشد.
غروب، همان قِلپ و گِلپیدن و قلوپیدن است.
چِرَکه، شِرَقه=جرقه : شاید اَشِرَق ( لری ) از آغاز تابش خورشید باشد.
واژه های شمال و جنوب نیز به کار می رفته اند.
از باد شمال در گفتار روزانه و در ترانه ها و سروده ها یاد کرده اند.

خوربران ( خابران ) ( خابر ) = جایی که خورشید فرو می شود
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَسم، پَژیم ( سنسکریت: پَسچیما )
روژاپ ( کردی: روژاوا )
دَئوش ( اوستایی: دَئُشتَرَ )
پَرتیج ( سنسکریت: پْرَتیچی )
باختر ( پارسی دری؛ پهلوی: اَپاختر )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس