غده

/qodde/

    excrescence
    knurl
    protuberance
    tumor
    tumour
    gland
    growth

فارسی به انگلیسی

غده ٔ تیموس
thymus

غده ٔ درقی
thyroid

غده ٔ صنوبری
pineal body

غده ای
adenoid, ganglionic, glandular, glandulous

غده بدخیم
malignancy tumor, malignancy

غده بنا گوش
parotid gland

غده پستان
mammary gland

غده تناسلی
gonad

غده تیروئید
thyroid

غده چربی
wen

غده دار
adenoidal, glandular

غده درون تراو
ductless gland

غده دریمی
pituitary body, pituitary gland

غده سرطانی پوست
carcinoma

غده شناسی
oncology, lymph node

غده عرق
sweat gland

غده عرقی
sweat-gland

غده عصبی
ganglion

غده لنفی
lymph node

غده مانند
adenoid, adenoidal, nodal

مترادف ها

knot (اسم)
خفت، عقد، منگوله، گره، عقده، مشکل، غده، برکمدگی، دژپیه، چیز سفت یا غلنبه، گره دریایی

wen (اسم)
دمل، غده، ورم روی پوست

lump (اسم)
درشت، توده، مقدار زیاد، قلنبه، تکه، قطعه، گره، کلوخه، غده، ادم تنه لش

tumor (اسم)
خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور

node (اسم)
ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده

gland (اسم)
غده، هر عضو ترشح کننده، دشبل، غده عرقی، حشفه مرد

پیشنهاد کاربران

♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #gland به معنای اندامی ( معمولاً مدور یا دارای خمیدگی، ) در جانداران که وظیفه اش آزاد کردنِ برخی موادِ شیمیایی با اثرهایی ویژه در بدن است؛ غده؛ و جُزین
ا↙️
#گوپه ( gupe ) 👈 گوپ ( ستاکِ برساخته از ریشه ی اوستاییِ - gunda به معنای چانه ی خمیر ) ه ( پسوندِ اسم ساز —� بسنجید با: کوبه و مویه. )
...
[مشاهده متن کامل]

▪️مثال:
۱ - پژوهش های اخیر نشان می دهد که قرص های ضدِبارداری در پیشگیری از اختلالاتِ گوپه های چربینه ( غده های سباسه ) در پوست موثرند.
۲ - سه جفت گوپه ی ( غده ی ) بزاقی — زیرزبانی، زیرفکی و بناگوشی — در پیرامونِ دهان وظیفه دارند بزاق به حفره ی دهان ترشح کنند.
۳ - مهم ترین هورمونی که گوپه ی ( غده ی ) هیپوفیز ترشح می کند هورمونِ رشد است.
🔺 توجه:
🔹 #glandule غده ی کوچک
🔹 #گوپله ( گوپَله )
یا: #گوپک ( گوپَک )
🔸 #glandular
🔸 #گوپه ای
یا: #گوپه دار
▪️مثال:
۱ - بافت های مرده در اطرافِ زخم و بافت های گوپه ایِ ( غده ایِ ) متورم در بالای زخم دیده می شدند، و بی گمان نیاز به درمان داشتند.
۲ - انبوهی از گره های لنفی بینِ لایه ی ماهیچه ای و لایه ی گوپه ایِ ( گوپه دار، غده ای، غده دار ) دیواره ی روده ها وجود دارند.
۳ - یک ناهنجاری گوپه ای در بدن می تواند کارِ همه ی اندام های بدن را دچارِ اختلال کند.
🔹 #glandularly
🔹 #گوپه ای وار
یا: #گوپه وار
🔸 هم ریشه های دیگرِ #گوپه و #گوپک و #گوپله در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 چانه ی خمیر ➖ gunda
فارسی میانه 👈 گلوله و گرد ➖ gundak
فارسی 👈 گنبد، گُنده ( کوفته، چانه ی خمیر ) ، غنچه، گُندُلی ( چیزِ گرد و گلوله مانند ) ، غُنده ( گلوله ی پنبه ) ، غُنده ( ورم، غده )
فارسی افغانستان 👈 گنبد ➖ gumbaz
پشتو 👈 غده، برآمدگی ➖ γundārai
سیستانی 👈 حلقه زدنِ مار ➖ γonča
سیوندی 👈 گرد شده ➖ γund
شغنی 👈 گلوله ی برف ➖ γindōl
اسلاویایی کلیسایی 👈 اسفنج، قارچ ➖ g�ba
آلمانی 👈 بشقابِ گود ➖ kumpf
آلمانی میانه 👈 کاسه، تاس ➖ kump
لیتوانیایی 👈 ورم، غده ➖ gūmbas
روسی 👈 اسفنج، قارچ ➖ gub�
اسلوونیایی 👈 اسفنج، پوزه بند ➖ h�ba
انگلیسی 👈 دره ی مجاورِ کوه ➖ coomb
پ. ه. ا 👈 خماندن، به شکلِ قوس درآوردن ➖ - geu
🔺 نکته:
ممکن است واژه ی غده ( عربی ) از واژه ی "غُنده" در فارسی که هم ریشه با گوپه است و به همین معنای غده در زبانِ فارسی به کار رفته است، گرفته شده باشد. بااین حال، نگارنده واژه ی غُنده را در این جایگاه و بدین معنا مناسب و خوش آوا نیافته، و گوپه را جایگزینِ مناسبی برای غده یا گِلند در فارسی می داند.
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

آقای پارسا غده عربی نیست درفارسی برای این کلمه چندین معادل داریم ولی بهترینش که شبیه غده است نمونه انگلیسی است که فارسی بودن غده را نشان میدهد اینها هستندغده:قلمبه؛ ورم - node - lump
توده فارسی یا تومور اروپایی
دژپیل. . . . . تومور . . . . .
باغَره
بن مایه: لغت نامه دهخدا
زیست شناسی : به چیزی که از خودش ماده ای ترشح کند غده گفته می شود .
غدد انسان
یا
درون ریز ( ماده ترشحی به خون ریخته می شود ) هستند - - - - هورمون
یا
برون ریز ( ماده ترشحی به خارج از بدن یا به سمت حفره ها یا مجاری بدن می ریزند ) هستند . - - - - غدد بزاقی / غدد عرق
در بین بعضی از لهجه های عربی به معنی رفت به کار برده می شود.
غِدِه یعنی رفت
در پارسی " خجش " khajesh
( غُده ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لوو luv ( کردی )
خِتا ( سنسکریت: خِتَ )
گاند ( سنسکریت: گاندا )
گِرانس ( سنسکریت: گْرَنثی )
گَدو ( سنسکریت )
کورَک، دُشپیل، دُژپیه ( پارسی دری )
نک. گند.

بپرس