غبغب واژه پارسی است
باد به غبغب انداختن: تکَبُر ورزیدن
در بروجردی: دُلگ dolg
نمونه: sel ko dolgesh chani gapa
ببین چقدر دلگش بزرگه.
وُرانگول
گلوآویخته گوشت
بجای واژه ی از ریشه عربی �غبغب� می توان از آمیخته واژه ی پارسیِ �گلوآویخته گوشت� سود جست.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/02/blog - post_21. html
غبغب=طوق گلو
غبغب انداختن
چانه ی دوم
دوتا چونه ای
چانه ی دوتایی
گوشت برجسته زیر گلو