غبار

/qobAr/

    dust
    haze
    powder
    nebula

فارسی به انگلیسی

غبار گرفته
filmy

غبار مانند
dusty

غبار کیهانی
cosmic dust

مترادف ها

mist (اسم)
ابهام، مه، غبار، تاری چشم

dust (اسم)
ذره، خاک، غبار، گرد و خاک، خاکه، تراب

nebulosity (اسم)
غبار، حالت گازی، حالت ابری، حالت غباری

پیشنهاد کاربران

در پهلوی: آپرا یا آپریا
بررسی ساختار واژگان "گباشتن، گواشتن، گواریدن، گواردن، گبار، گوار، گبارش، گوارش" در زبان پارسی:
ما در پارسی، بنواژه "گباشتن" را داریم که در گذر زمان به ریختِ "گواشتن" در آمده است.
"گباشتن" دارای بن کنونی "گُبار" است که امروزه به ریختِ "گوار" در آمده است و واژه "گوارا" نیز از همین آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
"گباشتن" از دو بَخش ساخته شده است:
1 - پیشوندِ "گُ":در اینجا کاربرد "نفی کردن، تقسیم، کم شدن" را میدهد.
2 - باشتن:بن واژه ای است با بن کنونی "بار" که "باریدن" ریختِ دیگر آن است، و "انباشتن، انبار" از همین آمده اند. این بن واژه نشان دهنده "پر شدن، تجمع" است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه "غبار" در "عربی" نیز برگرفته از "گبار"، بن کنونی "گباشتن" است.
پیشوندِ "گُ" میتواند مینه "تقسیم شدن، کم شدن، جدا شدن" بدهد و با نِگاه به این، واژه "گبار" کاربرد "غبار" را به زیبایی نشان میدهد و آشکار میشود که "غبار" برگرفته از "گبار" است.
اینَک، یک واژه به واژگان "معرب" افزوده شد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
یک کاربرد "گباشتن/گواشتن" واژه "هضم شدن" است که در اینجا، باز هم پیشوندِ "گُ" میتواند "نفی کننده" باشد یا "تقسیم، کم شدن" که از نِگاه من، کاربرد دومی درست تر به نِگَر می آید.
واژه "گبارا/گوارا" نیز برگرفته از همین مینه ( =معنی ) هستند و برابر "هضم شو، چیزی که آسان هضم میشود" است و این کاربرد بی چون و چرا این واژه است.
در زیست، ما واژه "گوارِش" را داریم که برگرفته از همین "گباشتن" است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
میتوان به جای واژه "مَدفوع"، از واژه "گُباشته/گواشته" در زیست بِکار ببریم.
این واژه نوساخته است و درونمایه و ساختارش برای بیشتر مردم و زیست شِناس ها آشکار نیست و به آسانی میتواند بِکار گرفته شود.
نمی دانم چرا در زمینه های این چنینی، ما از واژگان "عربی" بکار میبریم، که میتوانیم پارسی شان را بِسازیم که بهتر است.
بِدرود!

غبار: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
پانسو pAnsu ( سنسکریت )
دزمار ( دوز مار ) دوز= راست. درست مار= هامار. هموار. . . دوز مار. زمین های هموار و صاف
دولاغ احتمالا از واژه دیلخت dilakht در گویش نیشابوری باشه
گرد و خاک نرم . . . مه . .
این واژه ریشه فارسی اصیل دارد
هبا
تهک

بپرس