غایب

/qAyeb/

    absentee
    absent
    away
    hidden
    absent person
    defaulter

فارسی به انگلیسی

غایب بدون اجازه
awol

غایب بدون مجوز
absent without leave

غایب شدن
absent, to absent oneself, to be absent, to hide oneself, to abscond, todisappear

غایب غیر موجه
absent without leave

غایب موشک
game of hide-and-seek

غایب موشک یا غایب شدنک
hide-and-seek

غایب کردن یا قایم شدن
to hide, to conceal

مترادف ها

absent (صفت)
غایب، مفقود، غیر موجود

hidden (صفت)
غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون

invisible (صفت)
غایب، مخفی، نامعلوم، غیر محسوس، غیر قابل مشاهده، نامریی، غیر قابل تشخیص، ناپدید

in absentia (قید)
غایب

پیشنهاد کاربران

هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای
خود در میان جمع و دلم جای دیگر است
غایِب: ١. نهست، نبوده؛ ناپیدا، ناپدید، ناهویدا، ناباشنده ٢. پنهان نهان، نهفته ٣. [دستورِ زبان] فردِ سوُّم، سوُّم فرد
ناپیدا، نامرئی، دور از چشم
واژه غایب
معادل ابجد 1013
تعداد حروف 4
تلفظ qāy ( ' ) eb
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: غائِب]
مختصات ( یِ ) [ ع . غائب ] ( اِفا. )
آواشناسی qAyeb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
پابود ( پاد بودن )
ناپیدا شده. [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ / دِ] ( ن مف مرکب ) مطموس. ناپیدا. رجوع به ناپیدا شود.
در پهلوی " اونaven، اوناک avenak " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
پنهان از چشم

نرفتن به مدرسه یا در جایی حضور نداشتند
نهست
برای مثال : سر کلاس غایب بودن رو میگن :� apsent �
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس