هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای
خود در میان جمع و دلم جای دیگر است
غایِب: ١. نهست، نبوده؛ ناپیدا، ناپدید، ناهویدا، ناباشنده ٢. پنهان نهان، نهفته ٣. [دستورِ زبان] فردِ سوُّم، سوُّم فرد
ناپیدا، نامرئی، دور از چشم
واژه غایب
معادل ابجد 1013
تعداد حروف 4
تلفظ qāy ( ' ) eb
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: غائِب]
مختصات ( یِ ) [ ع . غائب ] ( اِفا. )
آواشناسی qAyeb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
پابود ( پاد بودن )
ناپیدا شده. [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ / دِ] ( ن مف مرکب ) مطموس. ناپیدا. رجوع به ناپیدا شود.
در پهلوی " اونaven، اوناک avenak " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
پنهان از چشم
نرفتن به مدرسه یا در جایی حضور نداشتند
نهست
برای مثال : سر کلاس غایب بودن رو میگن :� apsent �
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)