often (قید)خیلی زیاد، بسی، غالبا، بارها، کرارا، غالب اوقات، خیلی اوقات، بکراتfrequently (قید)زود زود، غالبا، بارها، مکررا، کراراmostly (قید)غالبا
غالبا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:بایستان bāyestān ( مانوی )predominantlyin large part/for the most partmostly, or in most placesSuccess was due in large part to good teamworkin the mainعمدتااکثر اوقاتاغلب مواقعاکثرا+ عکس و لینک