غافل

/qAfel/

    unaware
    unawares
    unknowing
    unwitting
    negligent
    heedless

فارسی به انگلیسی

غافل از خطر
unwary

غافل ازاین
unaware of the fact that, little knowing that

غافل بودن
unawareness

غافل شدن
to take no notice

غافل گرفتن
to surprise, to seize unawares

غافل کردن
to deceive the vigilance of

مترادف ها

unaware (صفت)
بی خبر، ناگهان، غافل، ناخود اگاه، بی اطلاع

neglectful (صفت)
سر به هوا، مهمل، غافل، مسامحه کار، غفلت کار

careless (صفت)
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید

negligent (صفت)
بی دقت، غافل، مسامحه کار، غفلت کار، فرو گذار، برناس

inattentive (صفت)
بی دقت، غافل، بی توجه، بی اعتنا

heedless (صفت)
بی پروا، غافل

پیشنهاد کاربران

برناس
برابر پارسی غافل سوته هست ک در پهلوی سوتک بوده است . سوته دلان یادتونه
🇮🇷 همتای پارسی: ناهشیار 🇮🇷
نابهشیار _ نابهوش_ یادبرده _یاد کاسته
گه و ناگه = از پیش معلوم و نامعلوم / دانسته و ندانسته / دانا و غافل پس غافل ناگه میشود و خود گه همان قید است گه مکان و زمان = قید مکان و زمان
غافل=نادان / ناگه / درنگگر
غفلت =مکث / درنگ
نا غافل= آنی / بی درنگ / بی مکث
...
[مشاهده متن کامل]

غافلانه = ناگهان
غافلان= بادرنگان
از او غافل نشو = از او درنگ نشو
از او غفلت نکن = از او درنگ نکن
او را غافل کن = او را بدرنگ / فریب ده

نادان ، نا آگاه ، بی خبر
غافل
تازی بس زبانی پوچ است و هفتاد درصد آن وام های ایرانی هستند .
( ادبی ) خفته
در دری غاف یعنی جا مانده
در دری اغلب جملات و کلمات از ما عربها هست
تنبل ، بی خبر
برابر پارسی واژه غافل واژه پارسی کیار میباشد
هم خانواده غافل: غفلت، تغافل، مغفول، اغفال
کم کار
کم کاری کردن
فراموشی
اگر واژه غافل را در معنی غفلت کردن بخواهیم به پارسی برگردانیم می توانیم از واژه های " کم گذاشتن " بهره برد
مانند - از توجه به فرزندش غافل ماند= برای پرداختن به فرزندش کم گذاشت
از یادش رفته فراموشکار
بی خبر
نا اگاه
بی خبر
ناآگاه
فراموشکار
بَرناس ، پرناس ، فرناس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس