عین

/~eyn/

    picture
    eye
    source
    spring
    substance
    nature
    carbon copy
    spit

فارسی به انگلیسی

عین الثور
aldebaran, the eye of the taurus

عین الحیات
fountain of life

عین الشمس
precious opal, noble opal, fire opal, girasol(e)

عین الهر
cats-eye, opal

عین الیقین
positive knowledge

عین حروف ماشین تحریر
letter-quality

عین خیالش نیست
he doesnt care a fig. he couldnt care less.

عین مرحمت است
it is the greatest favour

عین نمایی
verisimilitude

عین هم
identically

مترادف ها

original (اسم)
منبع، سر چشمه، عین

eye (اسم)
بینایی، دهانه، کاراگاه، باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی

source (اسم)
ماخذ، مایه، خاستگاه، منشاء، مبدا، منبع، سر چشمه، عین، چشمه، مصدر، مایه مبداء

essence (اسم)
خلاصه، معنی، فروهر، وجود، هستی، عمده، خمیره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین

outward (اسم)
ظاهر، ظواهر، عین

spring (اسم)
جست و خیز، فنر، سر چشمه، عین، چشمه، بهار، فصل بهار، حالت فنری، جهش یا حرکت فنری، حالت ارتجاعی فنر

fountain (اسم)
مخزن، سر چشمه، عین، چشمه، فواره

outness (اسم)
عین

پیشنهاد کاربران

عین در مبحث تجارت در مقابل منفعت قرار می گیرد و فقهاء در گذشته در تعریف بیع ( خرید و فروش ) می فرمودند حتما مبیع ( کالا ) باید عین باشد تا بیع از اجاره متمایز شود
کذَلِک وَ زَوَّجْنَهُم بحُور عِین ( 54 دخان )
اینچنینند بهشتیان ، و آنها را با حور العین تزویج می کنیم .
عین ( بر وزن چین ) جمع اعین و عیناء به معنی درشت چشم است .
( تفسیر نمونه ج : 21 ص : 213 )
عین: ( در زبان عربی ) ابری که از سوی قبله آید؛ ( لغتنامه دهخدا )
سلیم
عین: در جاهایی هم معنی مانند هم دارد، آفت عین آتش ست یعنی زیانبار مانند آتش ست.
خانه تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم. دیدگانی. جایی که صورتها در آن نقش بندد :
بی ساخته چون اصل خود آید بنظرها
چون حسن تو در خانه تصویر برآید.
میرصیدی ( از آنندراج ) .
در حقوق عین مال یعنی خود مال نه اینکه مثل یاشبیه مال
بزرگ زاده و اشراف زاده مفرد اعیان
عینهو
در حکمِ . . . . . . . . .
عِین
این واژه پارسی است که اَرَبیده شده، به گُمان اَرَبان به چشم " بَصَر" و برساخته های آن : مُبصِر، تَبصَره ، بَصیرَت، باصِر ( قوه باصِره = گُوه ی بینایی ) ، اَبصار. . . می گویند ، این واژه هم ریشه با:
...
[مشاهده متن کامل]

انگلیسی : eye می باشد
پارسی آن " آین " است همان گونه که برخی عِینَک را آینَک می گویند.
واژه ی " آینه" هم به گمان از " آین " ساخته شده است.

واژه ی عین به معنی چشم با واژه های eye در انگلیسی سنجیدنی است .
برابر ، برابری ، مساوات ، مساوی
مالی است که ماهیت مستقل داردو وجود آن وابسته به مال دیگری نیست
معمولاً عین در مقابل منفعت قرار میگیرد و در این حالت تعریف آن چنین است عنوانی که وجود خارجی داشته و با حواس انسان مثل حس لامسه قابل درک باشد
البته نباید چون این پنداشت به منفرد وجود خارجی ندارد برگه منافع دو گونه اند برخی قابل دیدن و لمس وحس می باشند و برخی دیگر حکم مستقلا قابل دیدن و
...
[مشاهده متن کامل]

لمس نیستند مثل سکونت خانه
این ذاتی است و تشخص و تحقق دارد و به طور مستقل در خارج وجود دارد و قابل احساس با یکی است حواس ظاهری می باشد عین گاهی جزئی است که صدق بر کثیر ندارد
مانند این کتاب و این فرش و گاهی عین کلی است و قابل ذکر بر مصادیق متعددی است مثل کتاب حقوق مدنی اموال و مالکیت.
عین گاهی مشاع است مانند ثلث خانه و گاهی مفروز و معین و تفکیک شده است
قابل توجه اینکه در عالم حقوق می توان عین و منفعت را از هم جدا کرد چنان که مال که این یک نفر و مالک منافع شخص دیگری باشد به عنوان مثال صاحب ملک در عقد اجاره منافع آن را در قبال مبلغی به دیگری واگذار می کند و مستأجر مالک منافع می شود مال که این از مالک منافع جدا می گردد
اقسام عین
قانونگذار در مواد ۳۳۸ و ۳۵۰ قانون مدنی ۳ نوع از شایع ترین عین هارا برشمرده که عبارتند از عین معین کلی در ذمه و کلی در حکم معین یا کلی در معین

عین معین
آن است که در عالم خارج مشخص و معین و قابل اشاره بوده و حد و حدود و ابعاد آن کاملا واضح و معلوم باشد مثل این کتاب یا آن زمین عین معین را عین شخصی یا عین خارجی نیز می نامند که بر دو نوع است : مفروز و مشاع
عین کلی فی الذمه ( کلی )
مالی است که اوصاف و جنس و مقدار آن تعیین شود و در عالم خارج صادق بر افراد ادیده باشد
اینگونه اموال معمولاً در تعهدات مد نظر قرار می گیرند به عنوان مثال تعهد به تحویل ۱۰ دستگاه یخچال ۱۲ فوت آزمایش یاد تعهد به تحویل ۱۰ دستگاه.
اتومبیل پژو ۴۰۵ رنگ قرمز آپشن… در این حالت متعهد باید مطابق اوصاف تعیین شده نسبت به تحویل مال مورد نظر اقدام نماید.
اگر مصادیق زیادی دارای این اوصاف باشند متعهد آزاد است که هر کدام را که می خواهد تحویل بدهد اما نباید از فرد معلول تحویل دهد در اینگونه تعهدات شخص متعهد موظف نیست که مال معینی را در مقام وفای به عهد به متعهدله بدهد بلکه باید مصداقی از مصادیق موجود را انتخاب نماید که شرایط موضوع تعهد را داراست و آن را به متعهدله تسلیم کند متعهد در ایفای تعهد خود باید مالی را تحویل دهد که از دیدگاه عرف آن صفات و مقدار را داشته باشد باید مصادیق خارجی اموالی که متعهد بوده و بر افراد عدیده صادق است را مشخص و تعهد خود را ایفا نمایند
موضوع قابل ذکر اینکه اگر مالی در قرارداد بیع به نحو کلی خرید و فروش شود باید سه چیز در آن مشخص و ذکر گردد و در غیر این صورت معامله باطل است اول مقدار به عنوان مثال صد کیلو دوم به عنوان مثال برنج طارم و سوم و سل مثل برنج طارم اعلای درجه یک
کلی در معین ( در حکم عین معین )
هرگاه شخصی مقدار معین از مالی را که اجزا آن با هم مساوی هستند را مالک شود آن موضوع کلی در معین یا در حکم عین خارجی است لذا اگر شخصی یک کیلو از میوه های یک جعبه پرتقال را بخرد تا زمانی که یک کیلو جدا نشده حقی که خریدار در آن دارد کلی در معین است
کلی در معین را در حکم معین نیز گفته اند زیرا یک کیلو پرتقال خارج از جعبه نبود و در ذمه فروشنده نیست البته مصداق آن نیز معین نیست چرا که تا زمانی که جدا نشده نمی توان گفت دقیقا کدام یک متعلق به است به همین جهت گفته می شود در حکم معین می باشد.

این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوىِ اَیومَن یا اَئیئُمَن Ayuman - Aioman به معناى چشم و دیده و مال و توانگرى ، چشمه و . . . برداشته معرب نموده و ساخته اند: العِیْن ، أعیان ، عُیون ، عیان ، عینیّة ، تعیین ، معیّن ، عَیَّنَ
...
[مشاهده متن کامل]

یُعَیِّنُ ، عَیِنَ ، أَعیَنْ ، عانَ ، تعیّن ، متعیّن و . . . !!!! دیگر همتایان آن در پارسى اینهاست: چشم Chashm ( پهلوى - اوستایى ) ، دیده Dideh ( پهلوى: دیتَگ ) ، دوئیسْرْ Duisr ( پهلوى: چشم ، دیده ، نگر ، نگاه، چشم دل ، بصیرت ) ، نِگَر Negar ( پهلوى: نظر ، نگاه ، چشم )

بزرگ - در جمع اعیان
سلام
در شهر ما اصفهان وقتی میخواهند بگویند
چیزی مثل چیز دیگری است میگویند فلان چیز عین فلان چیز است
پس عین را به معنای مثل بکار می بریم
واژه ای عربی است ولی در فارسی به این معنا است:
مثل، مانند، شبیه، جور و. . .
مثالی از مولوی ( مولانا ) : من آن ماهم که اندر لامکانم/مجو بیرون مرا در عین جانم >>>>>
این بیت از زبان خداست: من تو را به سوی خودم می خوانم که به اصلت برگردی و
...
[مشاهده متن کامل]

شبیه جان تو هستم ( سرشت خداجو ) و بیرون از تو نیستم.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس