عیب

/~eyb/

    defect
    fault
    flaw
    blemish
    blot
    shortcoming
    blame
    demerit
    disfigurement
    drawback
    failing
    impairment
    imperfection
    malfunction
    mark
    spot
    stain
    stigma
    taint
    tarnish
    wart
    liability
    sinful

فارسی به انگلیسی

عیب است
it is a shame (or disgrace)

عیب پوش
concealing or palliating other's fault, who conceals or palliates others faults

عیب پوشی
connivance at others faults, whitewash

عیب پوشی کردن
varnish, whitewash, to conceal/to connive at or gloss over a fault

عیب جزئی
foible

عیب جستن یا ازعیب گرفتن از
to find fault with, to cavil, to blame, to criticize

عیب جو
hypercritical, captious, critic, sharp-tongued, fault-finder, caviller

عیب جویانه
reproachful, captiously

عیب جویی
faultfinding, personalities, knock, blame, captiousness, criticism, reproach, fault-finding

عیب جویی شدید
going-over

عیب جویی کردن
criticize, henpeck, quarrel, rail, reproach, scold, animadvert, bad-mouth, rag, knock
carp, complain, natter

عیب جویی کردن از
to find fault with, to cavil

عیب دار
faulty, second, wrong, irregular

عیب زدایی کردن
debug

عیب شخصیتی
weakness

عیب گیر

عیب ماشین
bug

عیب ندارد
there is no harm in it, there is nothing wrong with it

عیب نمایی
twit

عیب نمایی شدید
censure

مترادف ها

defect (اسم)
علت، عیب، نقص، قصور، کمبود، کاستی، اهو، نکته ضعف

deformation (اسم)
زشتی، عیب، کجی، دگردیسی

deficiency (اسم)
عدم، عیب، نقص، قصور، کمبود، کسر، کاستی، نکته ضعف، ناکارایی، کمی

weakness (اسم)
سستی، فتور، ضعف، ناتوانی، عیب، نقص، عجز، عدم ثبات، بی اساسی، فترت، بی بنیه گی

blemish (اسم)
عیب، نقص

wickedness (اسم)
بدجنسی، عیب، تبه کاری، تباهی، شرارت، نابکاری

fault (اسم)
چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج

taint (اسم)
عیب، لکه

gall (اسم)
گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی

sin (اسم)
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت

flaw (اسم)
عیب، رخنه، شکاف، درز، خدشه، کاستی، اشوب ناگهانی

vice (اسم)
گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث

imperfection (اسم)
عیب، نقص

پیشنهاد کاربران

🔖 آموزه ای از مولانا
هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش
کی بُدی فارغ وی از اصلاح خویش؟
غافل اند این خَلق از خود ای پدر!
لاجرم گویند عیبِ همدگر
.
❌ 👈 تازی
✅ 👈 پارسی
❌ عیب
...
[مشاهده متن کامل]

✅ کمبود
✅ کاستی
✅ لغزش
✅ آک
✅ آهو ( آ هو–آ : پیشوند نایی–هو : خوب )
✅ بدی
✅ کَژی
✅ ناتندرستی
❌ عیب پوش
✅ بدی پوش
✅ کاستی پوش
❌ عیب جویی
✅ خرده گیری
✅ نکوهش
✅ سرزنش
❌ عیب جویی کردن
✅ خرده گرفتن
✅ نکوهیدن
✅ نکوهش کردن
✅ سرزنش کردن
❌ عیب دار
✅ آکمند
✅ آهومَند
✅ بد
✅ دارای کمبود
✅ کاستی دار
✅ ناتندرست
❌ عیب گیری
✅ خرده گیری
❌ فارغ
✅ آزاد
✅ آسوده
✅ رها
✅ دست از کار کشیده
❌ فارغ البال
✅ آسوده
✅ دل آسوده
✅ آسوده یاد
✅ سبکبال
✅ اَبیم ( اَ : بی/نا =بی بیم )
❌ فارغ التحصیل
✅ دانش آموخته
❌ فارغ شدن
✅ آسودن
✅ آسوده شدن
✅ رها شدن
✅ زاییدن
✅ زادن
❌ غافل
✅ فراموشکار
✅ ناآگاه
❌ غافل از آن که
✅ ناآگاه از آن که
❌ غافلانه
✅ ناآگاهانه
✅ فراموشکارانه
❌ غافلگیر
✅ ناگه گیر
❌ اصلاح
✅ بهسازی
✅ بازسازی
✅ پیرایش
✅ ویرایش
✅ آرایش
✅ بهبودگَری
✅ بهبودبخشی
✅ راست گری
✅ نیک سازی
✅ نیکو کردن
✅ به سامان آوردن
✅ سر و سامان دادن
✅ درست کردن
❌ خَلق
✅ آفریده
✅ آفرینش
✅ مردم
✅ مردمان
✅ نوآوری
❌ لاجَرَم
✅ به ناچار
✅ خواه ناخواه
✅ ناچار
✅ ناگزیر
✍ پارسا

عیب: نقطه ضعف، خرابی در چیزی. ( le petit Robert 1 )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آک āk ( پهلوی ) ، آیوک āyuk ( پهلوی: āhuk )
جیمان jimān ( سغدی: yimān ) ،
نقص: نبود چیزی که بودنش ضروری یا دلخواه است، ناکافی بودن چیزی در سنجش با آن چه دلخواه است، کمبود چیزی که با بودنش آن چه دلخواه است کامل می شود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/defaut ) .
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، به جز کمبود، اینهاست:
کمیک kamik ( پهلوی )
چیدرا cidrā ( سنسکریت )
کیماس kimās ( کردی ) .

سلیم
عیب: ایراد
عیب عبارت است از خارج شدن چیزی از حالت سلامتش
هم خانواده
آک= عیب= اِیب، اِیپ، ache، سردرد، کژی، کژناکی، هیت، هیتا، آهوگ، کاستی،
کم بود، لغزش، بدی، آفت، ناکارآمدی، نارسایی
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده: # امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

ناکارآمدی
لغت نامه دهخدا:
عیب. [ ع َ ] ( ع مص ) عیبناک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . عیب دار گشتن کالا. ( از اقرب الموارد ) . || عیبناک گردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) .
عیبیدن.
عیباندن چیزی.
نارسایی
《 پارسی را پاس بِداریم》
عِیب
به گُمان واژه ای ایرانی - اُروپایی وَ هَم ریشه با :
ache دَر headache = سَر دَرد
اَگر پِیکَند ( ثابِت ) شَوَد می تَوان به چِهرِ " اِیب " به کار گِرِفت. شایَد اَز سُوتِ ( صوت ) آخ بَرگِرِفته شُده باشَد.
در گفتار لری گذشتگان بسیار پرکاربرد بوده است. و فردوسی ان را به کار برده است.
شاید این واژه از بنیاد ایرانی باستانی است.
صدمه، علت، فساد، منقصت، نقصان، نقص، نقیصه، وصمت، تقصیر، خرده، خطا، بدی، زشتی، شایبه، معرت، رسوایی، عار، آسیب، اک
کژی. کژناکی
برابر واژه تازی عیب واژه پهلوی هیت ، هیتا میباشد همانگونه ک واژه زیبای اناهیتا به چمار بانوی بی عیب میباشد . به امید روزیکه ما ایرانیان این واژگان زیبا و برازنده نیاکانمان را بکار ببریم.
انگ گذاشتن، انگ زدن
در پهلوی " آهوگ " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
کاستی
نقص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس