عوض. [ ع َ / ع ِ وَ ] ( ع مص ) عوض دادن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . بدل دادن و بدل ستدن. ( از آنندراج ) . بدل دادن. ( ناظم الاطباء ) . عیاض. رجوع به عیاض شود.
عوض. [ ع َ ض ُ / ع َ ض َ / ع َ ض ِ ] ( ع اِ ) ظرفی است مبنی بر هر سه حرکت و بمعنی هرگز، که برای زمان مستقبل به کار رود، چنانکه �قط� برای گذشته می آید، مانند: لااُفارقک عوض ؛ یعنی هرگز از تو جدا نمیشوم. و هرگاه با جمله منفی بیاید، برای گذشته نیز به کار رود، مانند:مارأیت مثله عوض ، چنانکه گفته شود: مارأیت ُ مثله قطّ؛ هرگز مثل او را ندیدم. عوض ، هرگاه مضاف باشد معرب میگردد، مانند: لاأفعله عوض العائضین ؛ یعنی تا ابد و همیشه آن را انجام نمیدهم ، عوض در اینجا منصوب بر ظرفیت باشد، که معنای عوض همیشه و ابداً است. و دهر را نیز بدان نام نهاده اند از جهت اینکه هر قسمت ازآن که بگذرد قسمتی دیگر بجای آن آید. و نیز گویند: أفعل ذلک من ذی عوض َ، چنانکه گوییم : من ذی قُبُل و من ذی اُنُف ؛ یعنی از سر نو بکن آن کار را. جمهور �عوض � را در ماضی و �قط� را در مستقبل استعمال نکنند. ومبنی بودن �عوض � بجهت تضمن آن الف و لام را است. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
جا
عوض نق زدن به کارهات برس🇸🇦
جا نق زدن به کارهات برس🇮🇷
جای
تو عوض من برو🇸🇦
تو جای من برو🇮🇷
بجای، دگرگون ( تعییر ) ، نادرست
دگریدن یا دگریستن= عوض کردن، تغییر دادن.
بِدِگر= عوض کن، تغییر بده
در علم حقوق در دو معنی به کار می رود
الف . عوض در عقود مالیِ معوض ، مانند بیع . غالباً مال قبول کننده عوض است . عوض همان ثمن است در برابر مثمن .
ب . مالی که بابت جبران خسارت دهند . که به تاوان معروف است
جایگزین کردن و شاید هم دگریدن برابر های آن هستند.
پای پس : [عامیانه، اصطلاح] عوض، تلافی.
عِوَض چیه پس ؟ میشه پاداش؟
جایگزین
کردی کلهُری؛
تغییر: پالین، پالیان، گروشیان
عوض: آلشت
بحساب ؛ بجای. در عوض : و قد یحرق آجر و یباع بحساب الدیفروغس. ( ابن البیطار ) .
یک نام مردانه که بیشتر در میان مردم کوچ نشین ترک رواج دارد
( یوفانیدن ) برابر پارسیِ ( باهم ) عوض کردن، مبادله کردن نیز می باشد.
یوفه: عوض، بدل
جابه جا
در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را عوض نامند. - مالی که باید زیان زننده برای جبران خسارت به آسیب دیده بدهد.
نام پسرانه مخصوص مناطق ترک و کرد که از زبان هندی وارد فارسی شده و به معنای دوست داشتنی است و در گذشته از اسامی بود که به دلیل هم آوایی با کلمه مش ( مخفف مشهدی:کسی که به مشهد رفته ) مورد استفاده و توجه افراد مذهبی بود، دوست داشتنی
جانشین، جبران، اجر، پاداش.
خدا عوضتون بده:خدا اجرتون بده. خداوند در ازای خدمت به من به شما پاداش دهد.
عوض:[اصطلاح حقوق] در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را عوض نامند.
تغییر، جابه جا، دگرگون
برابر و همتای واژه عوض کردن الیش کردن میباشد ک هنوز هم در پاره ای شهرهای ایران بکاربرده میشود
این واژه آریایی است :
واژه عوض به مانای تازه ساختن و یا جابجا کردن که اصل آن اَوَز avaz است در سنسکریت به صورت अवस् avas به مانای refreshing آمده است.
به جای
تغییر
جانشین
بجای
وس
بابت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)