عوض

/~avaz/

    substitute
    exchange
    return
    reward
    compensation
    consideration
    payoff
    quid pro quo
    recompense
    relief
    replacement
    requital
    stand-in

فارسی به انگلیسی

عوض بدل کردن
switch

عوض دادن
repay, requite, to reward, to give in exchange

عوض شدن
change, transform, turn

عوض شدن به طور کامل
reverse

عوض نشدنی
inflexible, unchangeable

عوض نگهبان

عوض و بدل سازی
substitution

عوض و بدل کردن
interchange

عوض کردن
change, connection, renew, turn, vary, to change, to replace, to relieve

عوض کردن اهنگ صدا
inflect

عوض کردن به طور ناگهانی
switch

عوض کردن به طورکامل
reverse

عوض کردن ترتیب چیزی
permute

عوض کردن جای اکسان
syncopate

عوض کردن جزئیات
alter

عوض کردن جهت
strike

عوض کردن دنده
shift

عوض کردن روال کار به طور ناگهانی
tack

عوض کردن ناگهانی جهت
chop

عوض کردن هوا
ventilate

مترادف ها

substitute (اسم)
تعویض، بدل، عوض، جانشین

exchange (اسم)
تعویض، صرافی، معاوضه، بورس، عوض، مبادله، تسعیر، تبادل، اسعار، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی

change (اسم)
تغییر، دگرگونی، بدل، پول خرد، عوض، تحول، مبادله، تصرف

shift (اسم)
تعویض، تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، عوض، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه

compensation (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزد

recompense (اسم)
جبران، غرامت، عوض، خسارت، رفع خسارت، غرامت پرداختن

reparation (اسم)
اصلاح، غرامت، عوض، تاوان، تعمیر، جبران غرامت، غرامت جنگی

reward (اسم)
جایزه، اجر، مژدگانی، انعام، عوض، پاداش، مزد، سزا

quid pro quo (اسم)
تعویض، جبران، عوض، در عوض

surrogate (اسم)
عوض، قائم مقام، جانشین

succedaneum (اسم)
عوض، جانشین، دوا

stand-in (اسم)
عوض، قرب و منزلت

پیشنهاد کاربران

دگریدن یا دگریستن= عوض کردن، تغییر دادن.
بِدِگر= عوض کن، تغییر بده
در علم حقوق در دو معنی به کار می رود
الف . عوض در عقود مالیِ معوض ، مانند بیع . غالباً مال قبول کننده عوض است . عوض همان ثمن است در برابر مثمن .
ب . مالی که بابت جبران خسارت دهند . که به تاوان معروف است
جایگزین کردن و شاید هم دگریدن برابر های آن هستند.
پای پس : [عامیانه، اصطلاح] عوض، تلافی.
عِوَض چیه پس ؟ میشه پاداش؟
جایگزین
کردی کلهُری؛
تغییر: پالین، پالیان، گروشیان
عوض: آلشت
بحساب ؛ بجای. در عوض : و قد یحرق آجر و یباع بحساب الدیفروغس. ( ابن البیطار ) .
یک نام مردانه که بیشتر در میان مردم کوچ نشین ترک رواج دارد
( یوفانیدن ) برابر پارسیِ ( باهم ) عوض کردن، مبادله کردن نیز می باشد.
یوفه: عوض، بدل
جابه جا
در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را عوض نامند. - مالی که باید زیان زننده برای جبران خسارت به آسیب دیده بدهد.
نام پسرانه مخصوص مناطق ترک و کرد که از زبان هندی وارد فارسی شده و به معنای دوست داشتنی است و در گذشته از اسامی بود که به دلیل هم آوایی با کلمه مش ( مخفف مشهدی:کسی که به مشهد رفته ) مورد استفاده و توجه افراد مذهبی بود، دوست داشتنی
جانشین، جبران، اجر، پاداش.
خدا عوضتون بده:خدا اجرتون بده. خداوند در ازای خدمت به من به شما پاداش دهد.
عوض:[اصطلاح حقوق] در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را عوض نامند.
تغییر، جابه جا، دگرگون
برابر و همتای واژه عوض کردن الیش کردن میباشد ک هنوز هم در پاره ای شهرهای ایران بکاربرده میشود
این واژه آریایی است :
واژه عوض به مانای تازه ساختن و یا جابجا کردن که اصل آن اَوَز avaz است در سنسکریت به صورت अवस् avas به مانای refreshing آمده است.
به جای
تغییر
جانشین
بجای
وس
بابت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس