عوامل

/~avAmel/

    agents
    factors

فارسی به انگلیسی

عوامل اساسی
nuts and bolts

عوامل اقتصادی
economics

عوامل مکانیکی
mechanical powers

مترادف ها

agents (اسم)
عوامل

factors (اسم)
عوامل

effects (اسم)
عوامل، متاع، چیز، مال

پیشنهاد کاربران

ساز و کارها
Factors
کارسازان، اندرکاران، دست اندرکاران
🇮🇷 واژه ی برنهاده: کاروندان 🇮🇷
تحقق کل عوامل وجود: پیدایش همه ی دست اندرکاران بودن.
گزینه ها
عوامل بر وزن فواعل صیغه جمع است. مفرد آن عامل است. عامل اسم فاعل از عمل است. عمل یعنی کار. عامل یعنی انجام دهنده کار، دست اندرکار، متولی یک کار، عوامل یعنی کارکنان، دست اندرکاران
کارگزاران،
زمینه سازها
عوامل متاع چیز مال
Factors
Controllable marketing factors : عوامل قابل کنترل بازاریابی
اجزا کنندگان
فکر کنم عامل ها هم میشه
عامل=پویه
عوامل=پویه ها
نمونه:
پویه هایِ آلودگیِ زیستگاه=عواملِ آلودگیِ زیستگاه
زیرساخت، پیش نیاز
ایادی . .
موجبات
شوندان ( اسباب ، عوامل ، علل )
عمله و اکره
جمع و مفردش کی بلده
با ها و ان جمعش میشه چی
اجزئ
زیر دستان یک مدیر در یک پروژه یا برنامه
کارگران
پیشکار
نخش پردازان
کار ساز

بروبچ!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس