فحش دادن، سوگند خوردن، قسم دادن، ناسزا گفتن، عهد کردن
پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن، انتظار وعده دادن
سوگند خوردن، قسم خوردن، عهد کردن
سوگند خوردن، عهد کردن
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن
عهده دار شدن، عهد کردن، ضامن دادن، ضمانت کردن، تعهد کردن
گرو گذاشتن، عهد کردن، متعهد شدن، به سلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن
عهد کردن