عهد شکن

/~ahdSekan/

    turncoat
    unfaithful
    faithless
    false
    falsehearted

مترادف ها

trespasser (اسم)
متجاوز، خاطی، عهد شکن، تجاوزکار

oath-breaker (اسم)
عهد شکن

پیشنهاد کاربران

عهدشکن ؛ آنکه پیمان خود را نقض کند :
اگر آن عهدشکن بر سر میثاق آید
جان رفته ست که با قالب مشتاق آید.
سعدی.
رجوع به ماده عهدشکن در جای خود شود.
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن :
کنون دانم که خود یادم نیاری
که هم بدمهر و هم بدزینهاری.
( ویس و رامین ) .
نقض
کسی که خلاف پیمان خود رفتار کند