عنان

/~anAn/

    bridle
    control
    curb
    rein

فارسی به انگلیسی

عنان اسب را به دست گرفتن
rein

عنان تافتن
to turn away

عنان در دست گرفتن
rein

عنان گسیختگی
binge

عنان گسیخته
fast, ungovernable, wayward

مترادف ها

curb (اسم)
جلوگیری، بازداشت، زنجیر، عنان، جدول، لبه پیاده رو، هویزه، حاشیه پیاده رو

bridle (اسم)
دهانه، قید، مهار، افسار، پالهنگ، عنان

rein (اسم)
لجام، افسار، عنان، کنترل، زمام

پیشنهاد کاربران

هر آنچه خواهی از آن مخزن الکَرم بطلب
مباد آنکه عِنانت به غیر بسپاری
عنان به دست فرومایگان مده زنهار
که در مصالح خود خرج می کنند تو را
صائب تبریزی
در حقوق به معنای اموال
افسار ، دهانه
کنترل
فرمان ( در خودرو )
در فرهنگ لغات عرفانی به معنای "اختیار " است.

بپرس