عناد

/~enAd/

    antagonism
    challenge
    contumacy
    rebellion

مترادف ها

malice (اسم)
نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء

animus (اسم)
عمد، عناد، نیت، اراده، قصد

obstinacy (اسم)
عناد، سرکشی، سر سختی، لجاجت

rebellion (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، طغیان، شورش، عصیان

contumacy (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، امتناع از حضور در دادگاه

پیشنهاد کاربران

عناد ؛
ریشه ی اصلی این کلمه دو حرف ( ع د ) می باشد.
که مرتبط با کلماتی مثل عدو و عدوان منشعب از مفهوم تَعَدّی نمودن ایجاد شده است.
و مفهوم تَعَدّی نمودن نیز به معنی از عده خارج شدن و پرتعداد کاری را نمودن می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

حکمت استفاده از حرف ن در میان کلمه ی عناد به خاطر ذات آوایی این کلمه منطبق با عالم واقع می باشد که اشاره به یک مفهوم و یا یک چیز پنهان در میان چیزی دارد.
مثل کلمه ی صندل و صندلی و صندوق و سینه و سینی که حرف ن در ساختمان این کلمات اشاره به نهفته کردن چیزی در چیزی را دارد.

عناد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اناس enās ( سنسکریت: enas )
دشمنی ( دری )
تعارض
عناد واژه ای است عربی و ۲ معنی داره :
۱. لجبازی
۲. دشمنی و مقابله
معاند از عناد میاد و ۲ معنی داره :
۱. معارض : فردی که فعالانه با کسی مخالفت می کند / کسیکه به صورت میدانی و در صحنه با استفاده از نیرو و قدرت فیزیکی از به وقوع پیوستن چیزی جلوگیری میکنن
...
[مشاهده متن کامل]

۲. معاند - عنید : از عناد به معنای لجبازی ( Stubbornness ) میاد و یعنی لجباز ( کسیکه سفت و سخت چسبیده به عقاید خودش و شدیداً در برابر نظرات و عقاید و نصیحت های بقیه گارد داره )
عناد مترادف لجاجت هست که میشه :
a steadfast adherence to an opinion, purpose, or course of action in spite of reason, arguments, or persuasion
◀️ between my brother's stubbornness and my own, it's amazing when we come to an agreement about anything : بین لجبازی برادرم و لجبازی من، شگفت انگیز است که در مورد هر چیزی به توافق برسیم
معاند به معنای معارض و دشمن هم میتونه باشه opponent / Enemy
🟩 معاند 🟩
Stubborn / Obstinate / Uncompromising / Adamant / Bullheaded / Unrelenting / Unruly / Die - hard / Unyielding / Person in opposition to / Obdurate / pertinacious / Hard - headed / Bullheaded - self - opinionated / Mulish / Pig - headed / Willful
🟩 عناد 🟩
Stubbornness / Obstinacy / Obduracy / Obdurateness / Pertinacity / Grouch / Intransigence / Hardheadedness / self - opinionatedness / Mulishness / Bull - headedness / Pig - headedness / Willfulness / Self - Will

برعکس میل طرف رفتار کردن
افسار
معادات. [ م ُ ] ( ازع، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . عداوت و دشمنی با یکدیگر. ( ناظم الاطباء ) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 279 ) . شاپور مطل و مدافعت پیش نهاد و بدان سبب موالات و مصافات، منافرت و معادات گشت. ( جهانگشای جوینی ) . و رجوع به معاداة شود.
...
[مشاهده متن کامل]


تعند
لج، بغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار
لج
ستیزه کردن
استیزه
گمراهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)