عمیم. [ ع َ ] ( ع ص ) تمام ، و هرچه فراهم آید و بسیار گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . تمام و همه را فراگیرنده. ( غیاث اللغات ) . کامل از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ) . همه. عام. فراگیرنده :
... [مشاهده متن کامل]
چو بود شفقت او عام برهمه عالم
بر او خدایا رحمت کنی بفضل عمیم.
سوزنی.
گر بسوزانی خداوندا، جزای فعل ماست
ور ببخشی ، رحمتت عامست و انعامت عمیم.
سعدی.
کف کریم و عطای عمیم او نه عجب
که ذکر حاتم و امثال او کند باطل.
سعدی.
فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم. ( گلستان سعدی ) .
بنابراین اسباب و اعذار که ذکر رفت امید بلطف عمیم بزرگانی که این کتاب را در مطالعه آورند. ( ذیل جامع التواریخ رشیدی ) .
|| مرد خالص قوم : هو من عمیمهم ؛ أی صمیمهم. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . مردصمیم و خالص. ( ناظم الاطباء ) . صمیم قوم. ( اقرب الموارد ) . || ( اِ ) گیاه بهمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . خشک از گیاه بهمی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || علف خشک شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ج ، عُمُم.
عمیم. [ ع َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( از معجم البلدان ) . موضعی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
چو بود شفقت او عام برهمه عالم
بر او خدایا رحمت کنی بفضل عمیم.
سوزنی.
گر بسوزانی خداوندا، جزای فعل ماست
ور ببخشی ، رحمتت عامست و انعامت عمیم.
سعدی.
کف کریم و عطای عمیم او نه عجب
که ذکر حاتم و امثال او کند باطل.
سعدی.
فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم. ( گلستان سعدی ) .
بنابراین اسباب و اعذار که ذکر رفت امید بلطف عمیم بزرگانی که این کتاب را در مطالعه آورند. ( ذیل جامع التواریخ رشیدی ) .
|| مرد خالص قوم : هو من عمیمهم ؛ أی صمیمهم. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . مردصمیم و خالص. ( ناظم الاطباء ) . صمیم قوم. ( اقرب الموارد ) . || ( اِ ) گیاه بهمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . خشک از گیاه بهمی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || علف خشک شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ج ، عُمُم.
عمیم. [ ع َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( از معجم البلدان ) . موضعی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا