عمید

/~amid/

    chief
    masculine proper name

پیشنهاد کاربران

عمید. [ ع َ ] ( ع ص ) شکسته دل از عشق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . آنکه عشق وی را شکسته باشد. || سخت غمگین. ( از اقرب الموارد ) . بیقرار و تفته از بیماری و جز آن. ( منتهی الارب ) . || ( اِ ) خانه ای که کسی در آن پناهنده شود، و بست و پناهگاه. ( ناظم الاطباء ) . || سردار قوم. ( منتهی الارب ) . سرور و تکیه گاه قوم که حوایج خود را به او رجوع کنند. ( از اقرب الموارد ) . خواجه. ( دهار ) ( زمخشری ) . رئیس قوم. سرور. مهتر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ج ، عُمداء. وزیر. بزرگ :
...
[مشاهده متن کامل]

آن کو عمید رفت زخانه
آن کو ادیب رفت به مکتب.
منبع. لغت نامه دهخدا

عمود ، به معنی ستون است
عمود ، ستون است
واژه عمید
معادل ابجد 124
تعداد حروف 4
تلفظ 'amid
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( عَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی 'amid
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
درخشنده
نورانی
درخشان
جذاب
خاص
ستون خیمه - کنیه حضرت ابوالفضل