عمه

/~amme/

    aunt
    auntie
    (paternal) aunt

فارسی به انگلیسی

عمه اقلی پسرعمه
cousin[son of a peternal aunt]

عمه زاده
cousin, cousin [child of a paternal aunt]

مترادف ها

aunt (اسم)
عمه، خاله، زن دایی، زن عمو

پیشنهاد کاربران

افدَریزه
در لری بختیاری
پدربزرگ:باوا
مادربزرگ:نِنَ، دایَ
پدر، بابا:بِئو، بَوه
مادر:دا
خواهر:دِئو، دده
برادر:گِئو، گگه
عمو:تاتَ
عمه:کیچی
خاله:بُتی
دایی:هالو
پسر یا دخترعمو:تاتَ زا
...
[مشاهده متن کامل]

دختر یا پسر خاله:خُرزِمار
پسر، دختر دایی:کُر هالو، دُر هالو
پسر، دختر عمه:کُر کیچی، دُر کیچی
پسر:کُر
دختر:دُوَر، دُر
این ها لغاتی اصیل پارسی اند که امروزه کلمات عربی جایگزین این کلمات زیبا شده اند اما همچنان در لری رایج اند

أب🇸🇦 پدر🇮🇷
أم🇸🇦 مادر🇮🇷
أخ🇸🇦 برادر🇮🇷
أخت🇸🇦 خواهر🇮🇷
عمه🇸🇦 اَفدَریزه، کاکی، توریا🇮🇷
عمو🇸🇦 اَفدَر🇮🇷
دایی، کاکو🇮🇷
خاله، دایزه🇮🇷
ابن🇸🇦 فرزند پسر🇮🇷
بنت🇸🇦 فرزند دختر🇮🇷
حفید، حفیدة🇸🇦 نوه🇮🇷
عمه در سنسکریت: امبه ambA، amba، ambe ( مادر ) ؛ و در هندی: امما ammA به معنی زن خوب بوده است.
کردی جنوبی: ماته
عمه یعنی : در زندگی ما هر گ/هی میخورند و زر زیادی میزنند و در کارهایمان دخالت بیش از حد میکنند و من دلم میخواد مث ص/گ بزنمشان.
نقطه سر خط
من عمه و خاله هایم را دوست دارم نمیدونم چرا بعضی ها میگن عمه بعضی ها میگن خاله دوست دارم من هر دو تاشونم دوست دارم
من همه عمه هام و دوست دارم خاله ام رو بیشتر از عمه هام دوست دارم
گیسو
کلمه ( عمه ) به معنای حیرت و سرگردانی در ضلالت و یا به معنای نفهمیدن حجت است .
من یضلل الله فلا هادی له و یذرهم فی طغیان هم یعمهون . . .
کسی که برای مادر ما خواشوهر بازی درمی اورد و شوهرش مثل برج زهرمار است
کسی که هر لحضه در زندگی ما دخالت می کند
اینم معنی عمه
از آنجایی که فردوسی این واژه را بکار برده ، شاید ایرانی باشد.
عَمّه
عَمه مانند عَمو پارسی اَرَبیده شده است :
عَمّه< عَمه< اَمه< آمه< آم
آم / اَم هم ریشه با : هَم ، هام، هَمه
پَس وند - ه : نام ساز مانند:
بَچه : بَچ - ه ( بَچ/ وَچ/ ویچ= تخمه، نژاد )
...
[مشاهده متن کامل]

نَنه : نَن - ه ( نَنو، نی نی ، نانو / نینو، نَن = ریز )
اَمه/ عَمه : زنی است مانند هَمه/ عامه/ آمه ی زنان دیگر که بچه را مانند بچه ی خودش دوست دارد و مانند مادر در هنگام نیاز از بچه ی وِی نگهداری و پرستاری می کند.

برای یادسپاری بهتر؛ ارتباط برقرار کردن بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی، مثلاً :
در کار عمه ها، آدم حیران و سرگردان می شود بی جهت نگفتند عَمِّه.
من بودم در گردنه ی حیران و عمه ( یعمهون )
کلمه عمه در یعمهون دیده می شود ان را پررنگ ببینیم.

ﻋَﻤَﻪ/حیران شدن، سرگردان شدن.
ﻛﻠﻤﻪ [ﻳَﻌﻤﻬﻮﻥ] ﺍﺯ [ﻋَﻤَﻪ] ﻣﺜﻞ [ﻋَﻤﻲ] ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﻟﻜﻦ [ﻋﻤﻲ] ﻛﻮﺭﻱ ﻇﺎﻫﺮﻱ ﺭﺍ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ [ﻋﻤﻪ] ﻛﻮﺭﻱ ﺑﺎﻃﻨﻲ ﺍﺳﺖ. ( از تفسیر استاد قرائتی )
سلام
من همه ی عمه هایم راخیلی دوست دارم.
نمیدونم چرا بعضیا خاله دوستن
من عمه هام را بیشتر از خاله هام دوست دهرم
در زبان بختیاری به عمه میگویند کچی
عمه :دده بابا
دده بابازاده :دخترعمه ، پسرعمه
پسردده بابا :پسرعمه
دختردده بابا:دخترعمه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس