واژه عملیات
معادل ابجد 551
تعداد حروف 6
تلفظ 'amaliy[y]āt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ عملیَّة]
آواشناسی 'amaliyyAt
الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
دکتر جواد عینی پور
عملیات= کارساخت
کارزار،
تازش
عَمَلیّات:
١. روند، فرایند
٢. لشکرکِشی، سپاەکِشی، سربازکِشی، یورش، تازش، آفند، پیکار، کارزار
٣. راهبرد
کارگان
فرایند، روند؛ لشکرکِشی، یورش، تازش، آفند
کنش ها
راهکنش
عملیات == فرآیند
نحدد
کُنش ( در بسیاری باره ها )
نمونه:
ما در خاک آن ها کنش هایی ( عملیات ) انجام می دهیم.
اقدامات
🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
معنی کلمات جدید درس : دریا قلی
۱_توان : انرژی _ نیرو
۲_جان : وح
۳_ هدف : مقصد
۴_ خویش : خود
۵_بهنگام : به موقع ، سر وقت
۶_محدود : تعداد مشخص
۷_ بشری : انسانی
۸_ارج : ارزش
... [مشاهده متن کامل]
۹_کهن : قدیمی
۱۰_دلاور مرد : مرد دلاور ، مردشجاع
۱۱_چله : زه کمان
۱۲_نام آور : مشهور ، معروف
۱۳_پرورانده است : پرورش داده است
۱۴_مقدس : با تقوی ، متدین
۱۵_ تحمیلی : اجباری
اوراق فروشی : فروش ماشین های فرسوده و کهنه
۱۶_حاشیه : کناره
۱۷_بعثی : نیروهای ارتش عراق در زمان صدام
۱۸_محاصره : اطراف کسی با چیزی را احاطه کردن
۱۹_الکن : کسی که زبانش به هنگام صحبت گیر می کند
۲۰_درنگ : معطل
۲۱_همت : تلاش
۲۲_ مدافعان : دفاع کنندگان
۲۳_تلفات : جمع تّلّف مرگ و میرها
۲۴_ناکام ، : ناامید ، محروم
۲۵_شک : تردید ، دو دلی
۲۶_ ناگوار : ناخوشایند
۲۷_حماسه:دلیری کردن ، کاری افتخار آفرین
نقشه ریختن برای کاری
Operations
کنشمند با ضمه ک و کسره ن و به پیروی از آن� عملیاتی�، می شود کنشمندانه در جمله ای مانند تعریف عملیاتی ( کنشمندانه ) از این واژه آن است که . . . .
کنشوری/ کنش وری
از واژه های اضافی و زشت عربی است و نیازی به کاربرد آن نداریم که برابر سازی کنیم
عملیات گاز رسانی : گاز رسانی
عملیات ( در جنگ ) : حمله
کارکرد، کارکردها
پیکار
فعالیت ها ، کارها
کنشین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)