عمل

/~amal/

    act
    deed
    action
    work
    production
    process
    operation
    practice
    activity
    age _
    agency
    al _
    ate
    ation _
    business
    doing
    ence _
    enterprise
    function
    handiwork
    ism _
    ment _
    move
    office
    opus
    osis _
    play
    proceeding
    stroke
    turn
    working

فارسی به انگلیسی

عمل احمقانه
baloney, imbecility, stupidity

عمل اطمینان دادن
assurance

عمل اغاز کردن
initiation

عمل اگهی دادن
advertisement

عمل امدن
cure

عمل امده
ripe

عمل انتفاعی
exploitation

عمل انجام شده
fait accompli

عمل اوردن
cure, treat, curry

عمل بستری کردن
committal

عمل به مثل
tit for tat, quid pro quo, quittance

عمل به مثل کردن
answer, reply

عمل به مثل کردن در عشق و دوستی
requite

عمل پاک کردن
erasure, wipe

عمل تصادفی
chance-medley

عمل تفریق
deduction

عمل تقسیم را انجام دادن
divide

عمل جراحی
operation

عمل جراحی کردن
operate

عمل زدن
beating

مترادف ها

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

function (اسم)
تابع، عمل، کار، ماموریت، وظیفه، پیشه، مقام، کارکرد، کار ویژه، ایفاء، ایین رسمی

process (اسم)
عمل، سیر، روند، جریان عمل، فرایند، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد

practice (اسم)
عادت، عمل، تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، تکرار، برزش

act (اسم)
رساله، عمل، فعل، کنش، کار، سند، کردار، حقیقت، فرمان قانون، تصویب نامه، اعلامیه، پرده نمایش، امر مسلم

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

operation (اسم)
عمل، گردش، اداره، ساخت، بهره برداری، گرداندن، عمل جراحی، عملکرد

doing (اسم)
عمل

deed (اسم)
عمل، فعل، کار، سند، کردار

issue (اسم)
عمل، کردار، نژاد، اولاد، فرزند، سرانجام، پی امد، بر امد، نسخه، موضوع، شماره، نشریه، نتیجه بهی

fact (اسم)
عمل، حقیقت، واقعیت، وجود مسلم

proceeding (اسم)
پیشرفت، عمل، اقدام، روند، جریان عمل

production (اسم)
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری

gest (اسم)
عمل، حرکت، رفتار، اشاره، قیافه، کار نمایان

پیشنهاد کاربران

ریشه کلمه �عمل� در زبان عربی و فارسی یکسان است. این کلمه از حروف ریشه ای ع - م - ل ( ʿ - m - l ) تشکیل شده است. به همین دلیل، تعیین اینکه این کلمه در کدام زبان اول وجود داشته، دشوار است.
عربی: کلمه �عمل� در عربی از فعل �عَمِلَ� ( ʿamila ) گرفته شده که به معنای �انجام دادن� یا �عمل کردن� است.
...
[مشاهده متن کامل]

فارسی: کلمه �عمل� در فارسی برگرفته از فارسی باستان است که آن هم دارای همان ریشه ع - م - ل ( ʿ - m - l ) است.
از آنجا که هر دو زبان دارای ریشه مشترک هستند، به طور قطع نمی توان گفت کدام زبان بر دیگری تأثیر گذاشته است. به احتمال زیاد هر دو از یک نیای مشترک در خانواده زبان های آفروآسیایی نشأت گرفته اند.

واژه عمل
معادل ابجد 140
تعداد حروف 3
تلفظ 'amal
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [عربی، جمع: اعمال]
مختصات ( عَ مَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'amal
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
🇮🇷 همتای پارسی: وَرز 🇮🇷
سلیم
عمل: انجام دادن
عملیه
عملیات: اوپریشن ( قصابی )
عَمَل:
١. کار، کردار، رفتار، کنش
٢. ( پزشکی ) جَرّاحی، کاردپزشکی، تَنشکافیِ درمانی / بیمار، بیمارشکافی، بازسازیِ پزشکی
عمل: کردار.
عمل کردن: کردار کردن.
ذهب: رفتار.
ذهب کردن: رفتار کردن.
گفتار نیک، رفتار نیک، پندار نیک.
همینگونه تبدیلش کنیم درست است؟
رفتار
عمل کردن= رفتار کردن
[ کَردن: کَریدن: کَشتن یا کِشتن ] ( مص ل م )
= [ عمل و عمول ]
کردن و کریدن: عمل.
کشتن: عمول.
تفاوت فعل و عمل: فعل به کار جزئی و لحظه ای مربوط می شود که به سرعت انجام شود اما �عمل� یک کار استمراری و همراه با برنامه ریزی قبلی است
عمل یا کنش مقابل عکس العمل یاواکنش است کنش یعنی عمل ابتدایی و آغازین یا همان علت، ولی واکنش یعنی جواب و اتفاقی که بخاطر کنش و در ادامه ی کنش روی
می دهد یا همان معلول.
کنش ، آنچه از کسی سر بزند .
ورزه= مهارت، عمل، کارکرد، کنش، کردار، کار
ورزیدن= عمل کردن
ورزیک= عملی
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

کارکرد
برابر پارسی واژه ( عمل کردن ) ، واژه ( وَرزیدن ) است.
برابر پارسی واژه ( عمل ) ، ( وَرزه ) می باشد.
برابر پارسی واژه ( عملی ) ، ( وَرزیک ) می باشد. ( ورز/یک ( پسوند صفت ساز مانند باریک، تاریک و. . . ) .
یک پله بالاتر از اقدام است، عینی است.
کنش
انجام کار
دهکده ی تابع یک شهرستان. ( فرهنگ معین ) سِبِه شهری است در میان بیابان؛ میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است. ( حدودالعالم ص 129 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس