عمری. [ ع َ ری ی ] ( ع اِ ) قسمی از خرما. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) .
عمری. [ع ُ را ] ( ع اِ ) چیزی که با شخص در مدت زندگی همراه باشد. ( ناظم الاطباء ) . آنچه برای تو، در طول مدت عمر او یا عمر تو، قرار داده شود، چنانکه گویند: أعمرته الدار العمری ؛ یعنی خانه را تا سر آمدن مدت عمرم یاعمرش ، در اختیار او گذاردم. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) . اسم است از اِعمار، چنانکه گویند: أعمرته الدار عمری ؛ یعنی قرار دادم خانه را برای او که مادام العمر در آن ساکن باشد و چون بمیرد خانه دوباره به من بازگشت کند. و این امر در جاهلیت از رسوم معمول و متداول بین اعراب بوده ، اما در شریعت اسلام ، عمری عبارت است از تفویض مسکن بمدت طول زندگانی به کسی بشرط آنکه اگر تفویض کننده یا کسی که خانه بدو تفویض شده از دنیا رحلت کند، خانه به ورثه واهب خانه بازگشت کند، و این فعل صحیح است و شرط باطل میشود، و از این رو خانه تا موهوب له در قید حیات است ملک اوست و پس از مرگ او ملک ورثه او باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . || سود زندگانی. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
عمری. [ ع ُ ری ی ] ( ع ص نسبی ، اِ ) آن را منسوب به عُمر دانند، چنانکه عمری الشجر بمعنی درخت دیرینه و قدیمی باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . || درخت کنار که بر نهر رسته باشد. ( منتهی الارب ) .
عمری. [ ع ُ ] ( ق ) ( با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی. مدت درازی از زمان. ( ناظم الاطباء ) . زمانی برابر یک دوره زندگی کسی.
منبع. لغت نامه دهخدا
عمری. [ع ُ را ] ( ع اِ ) چیزی که با شخص در مدت زندگی همراه باشد. ( ناظم الاطباء ) . آنچه برای تو، در طول مدت عمر او یا عمر تو، قرار داده شود، چنانکه گویند: أعمرته الدار العمری ؛ یعنی خانه را تا سر آمدن مدت عمرم یاعمرش ، در اختیار او گذاردم. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) . اسم است از اِعمار، چنانکه گویند: أعمرته الدار عمری ؛ یعنی قرار دادم خانه را برای او که مادام العمر در آن ساکن باشد و چون بمیرد خانه دوباره به من بازگشت کند. و این امر در جاهلیت از رسوم معمول و متداول بین اعراب بوده ، اما در شریعت اسلام ، عمری عبارت است از تفویض مسکن بمدت طول زندگانی به کسی بشرط آنکه اگر تفویض کننده یا کسی که خانه بدو تفویض شده از دنیا رحلت کند، خانه به ورثه واهب خانه بازگشت کند، و این فعل صحیح است و شرط باطل میشود، و از این رو خانه تا موهوب له در قید حیات است ملک اوست و پس از مرگ او ملک ورثه او باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . || سود زندگانی. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
عمری. [ ع ُ ری ی ] ( ع ص نسبی ، اِ ) آن را منسوب به عُمر دانند، چنانکه عمری الشجر بمعنی درخت دیرینه و قدیمی باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . || درخت کنار که بر نهر رسته باشد. ( منتهی الارب ) .
عمری. [ ع ُ ] ( ق ) ( با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی. مدت درازی از زمان. ( ناظم الاطباء ) . زمانی برابر یک دوره زندگی کسی.
منبع. لغت نامه دهخدا
معادل پارسی واژه بیگانه عمری = زیوشی دیرپا
حق عمری ( Omra ) در علم حقوق.
عمری עָמְרִיָּה به معنی زندگیم نام بنیان گذار پادشاهی عمریان در اسرائیل باستان است. وی سردار سپاه شاه الاه بود. پس از کشته شدن الاه به دست زمری نیروهای نظامی در کودتائی در گیبثون، عمری را به پادشاهی برگزیدند.
... [مشاهده متن کامل]


... [مشاهده متن کامل]
او با لشکر کشی به تیرزاه، زیمری را در کاخ شاهی به تله انداخت؛ اما، زیمری در آتشی که خود به کاخ انداخت کشته شد.


Omariدرسته
نهomri
نهomri
حق عُمری ( Omri ) : نوعی حق انتفاع است که شخصِ منتفِع، بدون آنکه مالکِ مالی باشد، از آن بهره میبرد و این حق تا پایان یافتن عمر منتفِع ( سود برنده ) یا طرف مقابل ادامه دارد. ( بسته به قصد طرفین )