آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
بطور روشن و وضوح از دیدگاه حکیم خیام کلیه معارف وحیانی و دینی و نظام های فلسفی و بینش های اسطوره ای تا عصر وی داستان هائی افسانه ای بیش نبوده اند. افکار و اندیشه های پیشینیان نتوانسته اند پاسخ هایی قانع کننده به سوالات بنیادی بشر و به پرسش های خود وی در پیرامون هستی، خداوند و هدف خلقت و آفرینش جهان و معنا و مفهوم زندگی انسان ارائه دهند. از دیدگاه امروز آیا پاسخ ادیان، فلاسفه و حکیمان و عارفان به این سوالات برای خود ما قانع کننده اند، طوریکه شک و تردید را از تفکرات و خیالات و اوهامات ما در حین اندیشیدن به چنین سوالاتی، پاک نمایند و بزدایند تا ما یقین حاصل کنیم و به چنین پاسخ هایی اطمینان و اعتماد داشته باشیم ؟
... [مشاهده متن کامل]
ای آمده از عالم روحانی تَفت
حیران شده در پنج و چهار و شش وهفت
می نوش تا ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش تا ندانی به کجا خواهی رفت
پندی معقول و دلسوزانه به خود و شنونده . در پشت این اعداد نظام های فکری و عقیدتی و باور های اسطوره ای نهفته اند به اختصار به شرح زیر: عدد پنج اشاره به کلیات خمس است که توسط یکی از شاگردان مصری یونانی الاصل پلوتین یا افلوطین پیرو افلاطون به نام پور فیره یا پور آهن ( فر فیریوس ) در یکی از مدارس منطق و فلسفه اسکندریه در کتابی تحت عنوان ایساگوگه یا مکان ذکر " گویان ایسا " جهت دسته بندی کثرات موجودات زنده و غیر زنده زیر پنج مفهوم بنیادی : نوع، جنس، فصل، عَرَض خاص و عام به عنوان مدخل و مقدمه درج گردیده است که بعد ها توسط عارف مسلمان اسپانیایی به نام ابن عربی در جهت تبیین کثرت از وحدت و تعیین مراتب وجود به حضرات خمس تغییر نام یافتند به صورت:
غیب مطلق، عقل ، مثال، شهود مطلق و انسان. این تغییرات بعد از عصر خیام صورت گرفته است . علاوه براین ، عدد پنج احتمالا اشاره به پنج سیاره منظومه شمسی دارد که توسط بابلیان با چشم غیر مسلح قبل از خیام کشف گردیده و مسلما توجه یک منجم بزرگ مثل وی را به خود جلب نموده اند. عدد چهار اشاره به باور و جهان بینی فلاسفه یونان ماقبل افلاطون و ارسطو دارد که هرکدام یکی از عناصر اربعه یا چهار گانه آتش، خاک، آب و باد را منشاء و مبدا خمیر مایه جهان می پنداشتند. علاوه بر این بین مسیحیان عدد چهار به علت وجود چهار انجیل از یک نوع تقدس برخوردار بوده و در اسلام در رقابت با عدد چهار در مسیحیت، چهار وکیل امام دوازدهم شیعیان که واسطه بین آن امام و پیروان وی بوده و توقیعات اورا به گوش پیروان می رسانده اند. عدد شش اشاره به جهان بینی و باور ادیان ابراهیمی دارد که بر طبق آن خداوند جهان را ظرف شش روز آفریده است. عدد هفت در این ربع بیت، طیف وسیع تری دارد که در بین اقوام و ملت های باستان از تقدس و راز و رمز خاص خود برخوردار بوده است. در نجوم هفت فلک ارسطو که بعدا بطلمیوس به آن دو فلک دیگر افزود. سماوات و الارض در قرآن مجید که در آن آسمان بصورت جمع و زمین به شکل مفرد درج گردیده است و عدد هفت هم به آن افزوده گردیده بصورت السماوات سبعه و الارض . از همه ملموس تر چیدن سفره هفت سین در جشن های نوروز که قبل و در عصر خیام و امروز بین اقوام ایرانی مرسوم بوده و هست و به احتمال قریب به یقین حرف س در باستان مخفف هفت چیز مختلف نبوده بلکه مخفف واژه سامان به معنای نظم بوده است: هفت سامان.
جامی است که عقل آفرین می سازدش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش
امروز از طریق علم فیزیک انسان علمی به این حقیقت آگاه گردیده است که خمیر مایه جهان یک مقدار محدود میباشد و در طول گذر زمان نه قطره ای به آن افزوده میگردد و نه از آن کم میشود. این شناخت علمی تحت عنوان اصل یا قانون بقاء انرژی معروف گردیده است. در این خمیر مایه محدود، موجودات مجرد بیشماری ( البته از دیدگاه انسان بیشمار ، اما از دیدگاه خداوند باشمار و محدود ) بصورت قوا یا استعداد های محض و یا امکانات بالقوه و از جنس صِوَر ذهنی، موجود اند و برای به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن هرکدام در حد و حدود خود به مقداری از این خمیر مایه نیازمند اند. اگر قرار باشد که عده ای از این موجودات یک بار متولد شوند و دیگر مشمول حال مرگ نشوند، آنگاه برای ظهور بقیه که از پیش از حق فیض موجودشدن برخوردار گردیده اند، به اندازه کافی خمیر مایه در دسترس نخواهد بود. حق تولد و مرگ همانطوریکه توسط خداوند از پیش تعیین گردیده است به همه موجودات و بخصوص همه انسان ها تعلق دارد، چه آنهایی که تاکنون پا به عرصه وجود گذاشته و به اصطلاح رفته اند و چه آنهایی که هم اکنون زنده اند و خواهند رفت و چه آنهایی در آینده به ظهور خواهند رسید و خواهند رفت. هرکدام از این موجودات دارای درجات مختلف زیبایی و هوش و استعداد و آگاهی و توانایی های جسمی و روحی و روانی اند و هربار که به ظهور می رسند در نوع خود دارای یکی از این درجات میباشند و درجات برتر در حیات های متوالی تجلی خواهند یافت. در سیر صعودی به سمت زیبا ترین و خوب ترین حالت و در سیر نزولی از زیبا ترین و خوب ترین حالت به سوی نازلترین مرتبه و درجه. حکیمان مسلمان مشایی و اشراقی در این زمینه از کلمه ای تحت عنوان " تشکیک " استفاده کرده اند و آنرا طور دیگری شرح و توضیح داده اند که از دیدگاه ناچیز این حقیر بیشتر شبیه به اوهام بوده و واقعیت را آنطوری که هست نتوانسته اند به روشنی شرح و توضیح دهند. آن بزرگواران درجات مختلف تکاملی را با مراتب هفتگانه وجود اشتباها هم معنی و مترادف دانسته اند. به عنوان مثال نور بالا دست و نور پایین دست، عقل بالا دست و عقل پایین دست. یا نور الاهی با درجات و شدت و ضعف های مختلف بر عقل و دل انسان می تابد و هرچقدر شدت آن در بعضی از افراد انسانی مثل حکیمان و عارفان بیشتر باشد، چنیین انسان هایی به کمال و خداوند نزدیک تراند و بقیه در ظلمت به سر میبرند.
جمعی اندر ره مذهب و دین اند
قومی فتاده در ره شک و یقین
ترسم از کمین بانگ بر آید روزی
کای بی خبران ره نه این است و نه آن!
شارحان و توضیح دهندگان رباعیات خیام شاید از این رباعی، راه سوم را گوش فرا دادن به ندای دل و یا ذوق و شوق و کشف و شهود عرفانی در کنار معارف وحیانی و شناخت های حاصل از بحث و اسدلال های منطقی و عقلانی فلسفی، تفسیر نمایند. اما از دیدگاه عصر جدید می توان آن بانگ را که بعد از خیام قرار بود از کمین گاه بر آید و به بی خبران یک خبر جدید ارائه دهد، همین نظریه علمی مه بانگ باشد. که به ره روان راه دین و ره روان راه حکمت و فلسفه و ره روان راه عرفان ، ندا میدهد که غیر از این سه راه ، طریق دیگری هم هست تحت عنوان راه علمی. خیام را میتوان یک دانشمند دانست که به معارف وحیانی و دینی و نتیجه گیری ها و قضاوت های عقلانی فلاسفه و حکیمان قبل از خود، اعتماد و اطمینان کامل نداشته و دوستدار و طرفدار شناخت حاصل از مشاهده و آزمایش علمی بوده است و از دیدگاه این حقیر به حق در عصر خویش، اعتماد و اطمینان به چنان معارفی نداشته است. انسان به همراه خداوند از طریق نوسانات انقباض و انبساط متوالی و پی در پی کیهانی از برترین حالت و سطح ملکوتی به پایین ترین حالت و سطح ملکوتی نزول یافته است و دو باره در سیر صعودی به همراه خداوند همین راه را در جهت رجعت و برگشت به همان حالت اولیه طی خواهد کرد. انسان همین الآن هم از جاودانگی حیات و زندگی برخوردار است، البته نه بصورت پیوسته ( یا آنالوگ " بلکه مقطع و مرحله به مرحله، پله به پله ، حیات پس از حیات یا خیز و افت های متوالی دیجیتالی. در اینجا بحث امروز را به پایان می رسانم و کلام کودکانه خودرا با یک دعا ختم می نمایم : روح و روان و جسم جمیع گذشتگان در پیشگاه خداوند متعال و در بارگاه کبریایی اش و در بستر امن و فراگیر جان غریق فیض رحمت و محبت و خوش و خرم و شاد و مملو از صلح و صفا و لذت و آرامش و آسایش باد. آمین یا رب العالمین
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
بطور روشن و وضوح از دیدگاه حکیم خیام کلیه معارف وحیانی و دینی و نظام های فلسفی و بینش های اسطوره ای تا عصر وی داستان هائی افسانه ای بیش نبوده اند. افکار و اندیشه های پیشینیان نتوانسته اند پاسخ هایی قانع کننده به سوالات بنیادی بشر و به پرسش های خود وی در پیرامون هستی، خداوند و هدف خلقت و آفرینش جهان و معنا و مفهوم زندگی انسان ارائه دهند. از دیدگاه امروز آیا پاسخ ادیان، فلاسفه و حکیمان و عارفان به این سوالات برای خود ما قانع کننده اند، طوریکه شک و تردید را از تفکرات و خیالات و اوهامات ما در حین اندیشیدن به چنین سوالاتی، پاک نمایند و بزدایند تا ما یقین حاصل کنیم و به چنین پاسخ هایی اطمینان و اعتماد داشته باشیم ؟
... [مشاهده متن کامل]
ای آمده از عالم روحانی تَفت
حیران شده در پنج و چهار و شش وهفت
می نوش تا ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش تا ندانی به کجا خواهی رفت
پندی معقول و دلسوزانه به خود و شنونده . در پشت این اعداد نظام های فکری و عقیدتی و باور های اسطوره ای نهفته اند به اختصار به شرح زیر: عدد پنج اشاره به کلیات خمس است که توسط یکی از شاگردان مصری یونانی الاصل پلوتین یا افلوطین پیرو افلاطون به نام پور فیره یا پور آهن ( فر فیریوس ) در یکی از مدارس منطق و فلسفه اسکندریه در کتابی تحت عنوان ایساگوگه یا مکان ذکر " گویان ایسا " جهت دسته بندی کثرات موجودات زنده و غیر زنده زیر پنج مفهوم بنیادی : نوع، جنس، فصل، عَرَض خاص و عام به عنوان مدخل و مقدمه درج گردیده است که بعد ها توسط عارف مسلمان اسپانیایی به نام ابن عربی در جهت تبیین کثرت از وحدت و تعیین مراتب وجود به حضرات خمس تغییر نام یافتند به صورت:
غیب مطلق، عقل ، مثال، شهود مطلق و انسان. این تغییرات بعد از عصر خیام صورت گرفته است . علاوه براین ، عدد پنج احتمالا اشاره به پنج سیاره منظومه شمسی دارد که توسط بابلیان با چشم غیر مسلح قبل از خیام کشف گردیده و مسلما توجه یک منجم بزرگ مثل وی را به خود جلب نموده اند. عدد چهار اشاره به باور و جهان بینی فلاسفه یونان ماقبل افلاطون و ارسطو دارد که هرکدام یکی از عناصر اربعه یا چهار گانه آتش، خاک، آب و باد را منشاء و مبدا خمیر مایه جهان می پنداشتند. علاوه بر این بین مسیحیان عدد چهار به علت وجود چهار انجیل از یک نوع تقدس برخوردار بوده و در اسلام در رقابت با عدد چهار در مسیحیت، چهار وکیل امام دوازدهم شیعیان که واسطه بین آن امام و پیروان وی بوده و توقیعات اورا به گوش پیروان می رسانده اند. عدد شش اشاره به جهان بینی و باور ادیان ابراهیمی دارد که بر طبق آن خداوند جهان را ظرف شش روز آفریده است. عدد هفت در این ربع بیت، طیف وسیع تری دارد که در بین اقوام و ملت های باستان از تقدس و راز و رمز خاص خود برخوردار بوده است. در نجوم هفت فلک ارسطو که بعدا بطلمیوس به آن دو فلک دیگر افزود. سماوات و الارض در قرآن مجید که در آن آسمان بصورت جمع و زمین به شکل مفرد درج گردیده است و عدد هفت هم به آن افزوده گردیده بصورت السماوات سبعه و الارض . از همه ملموس تر چیدن سفره هفت سین در جشن های نوروز که قبل و در عصر خیام و امروز بین اقوام ایرانی مرسوم بوده و هست و به احتمال قریب به یقین حرف س در باستان مخفف هفت چیز مختلف نبوده بلکه مخفف واژه سامان به معنای نظم بوده است: هفت سامان.
جامی است که عقل آفرین می سازدش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش
امروز از طریق علم فیزیک انسان علمی به این حقیقت آگاه گردیده است که خمیر مایه جهان یک مقدار محدود میباشد و در طول گذر زمان نه قطره ای به آن افزوده میگردد و نه از آن کم میشود. این شناخت علمی تحت عنوان اصل یا قانون بقاء انرژی معروف گردیده است. در این خمیر مایه محدود، موجودات مجرد بیشماری ( البته از دیدگاه انسان بیشمار ، اما از دیدگاه خداوند باشمار و محدود ) بصورت قوا یا استعداد های محض و یا امکانات بالقوه و از جنس صِوَر ذهنی، موجود اند و برای به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن هرکدام در حد و حدود خود به مقداری از این خمیر مایه نیازمند اند. اگر قرار باشد که عده ای از این موجودات یک بار متولد شوند و دیگر مشمول حال مرگ نشوند، آنگاه برای ظهور بقیه که از پیش از حق فیض موجودشدن برخوردار گردیده اند، به اندازه کافی خمیر مایه در دسترس نخواهد بود. حق تولد و مرگ همانطوریکه توسط خداوند از پیش تعیین گردیده است به همه موجودات و بخصوص همه انسان ها تعلق دارد، چه آنهایی که تاکنون پا به عرصه وجود گذاشته و به اصطلاح رفته اند و چه آنهایی که هم اکنون زنده اند و خواهند رفت و چه آنهایی در آینده به ظهور خواهند رسید و خواهند رفت. هرکدام از این موجودات دارای درجات مختلف زیبایی و هوش و استعداد و آگاهی و توانایی های جسمی و روحی و روانی اند و هربار که به ظهور می رسند در نوع خود دارای یکی از این درجات میباشند و درجات برتر در حیات های متوالی تجلی خواهند یافت. در سیر صعودی به سمت زیبا ترین و خوب ترین حالت و در سیر نزولی از زیبا ترین و خوب ترین حالت به سوی نازلترین مرتبه و درجه. حکیمان مسلمان مشایی و اشراقی در این زمینه از کلمه ای تحت عنوان " تشکیک " استفاده کرده اند و آنرا طور دیگری شرح و توضیح داده اند که از دیدگاه ناچیز این حقیر بیشتر شبیه به اوهام بوده و واقعیت را آنطوری که هست نتوانسته اند به روشنی شرح و توضیح دهند. آن بزرگواران درجات مختلف تکاملی را با مراتب هفتگانه وجود اشتباها هم معنی و مترادف دانسته اند. به عنوان مثال نور بالا دست و نور پایین دست، عقل بالا دست و عقل پایین دست. یا نور الاهی با درجات و شدت و ضعف های مختلف بر عقل و دل انسان می تابد و هرچقدر شدت آن در بعضی از افراد انسانی مثل حکیمان و عارفان بیشتر باشد، چنیین انسان هایی به کمال و خداوند نزدیک تراند و بقیه در ظلمت به سر میبرند.
جمعی اندر ره مذهب و دین اند
قومی فتاده در ره شک و یقین
ترسم از کمین بانگ بر آید روزی
کای بی خبران ره نه این است و نه آن!
شارحان و توضیح دهندگان رباعیات خیام شاید از این رباعی، راه سوم را گوش فرا دادن به ندای دل و یا ذوق و شوق و کشف و شهود عرفانی در کنار معارف وحیانی و شناخت های حاصل از بحث و اسدلال های منطقی و عقلانی فلسفی، تفسیر نمایند. اما از دیدگاه عصر جدید می توان آن بانگ را که بعد از خیام قرار بود از کمین گاه بر آید و به بی خبران یک خبر جدید ارائه دهد، همین نظریه علمی مه بانگ باشد. که به ره روان راه دین و ره روان راه حکمت و فلسفه و ره روان راه عرفان ، ندا میدهد که غیر از این سه راه ، طریق دیگری هم هست تحت عنوان راه علمی. خیام را میتوان یک دانشمند دانست که به معارف وحیانی و دینی و نتیجه گیری ها و قضاوت های عقلانی فلاسفه و حکیمان قبل از خود، اعتماد و اطمینان کامل نداشته و دوستدار و طرفدار شناخت حاصل از مشاهده و آزمایش علمی بوده است و از دیدگاه این حقیر به حق در عصر خویش، اعتماد و اطمینان به چنان معارفی نداشته است. انسان به همراه خداوند از طریق نوسانات انقباض و انبساط متوالی و پی در پی کیهانی از برترین حالت و سطح ملکوتی به پایین ترین حالت و سطح ملکوتی نزول یافته است و دو باره در سیر صعودی به همراه خداوند همین راه را در جهت رجعت و برگشت به همان حالت اولیه طی خواهد کرد. انسان همین الآن هم از جاودانگی حیات و زندگی برخوردار است، البته نه بصورت پیوسته ( یا آنالوگ " بلکه مقطع و مرحله به مرحله، پله به پله ، حیات پس از حیات یا خیز و افت های متوالی دیجیتالی. در اینجا بحث امروز را به پایان می رسانم و کلام کودکانه خودرا با یک دعا ختم می نمایم : روح و روان و جسم جمیع گذشتگان در پیشگاه خداوند متعال و در بارگاه کبریایی اش و در بستر امن و فراگیر جان غریق فیض رحمت و محبت و خوش و خرم و شاد و مملو از صلح و صفا و لذت و آرامش و آسایش باد. آمین یا رب العالمین
از کجا آمده ام، آمدن و رفتنم بهر چه بود، به کجا خواهم رفت؟
این سوالات حتی امروز هم برای بخش وسیعی از انسان مطرح می باشند. معارف دینی و نظام های حکمی و فلسفی هر کدام در حد توان خود جواب هایی برای این سوالات ارائه داده اند که گویا کافی به نظر نمی رسند. یک حقیقت بر تر و یک راز بزرگ در بطن واقعیت وجود دارد که تاکنون در فکر و خیال و اندیشه بشری زاده نشده و کشف و فاش نگردیده است. در این جا بهمراه خواننده گرامی بطور اختصار نگاهی به آن می اندازیم. هر فرد انسانی دارای هفت زندگی و پنج سرنوشت جنسی و عشقی می باشد. هر کدام از این زندگی ها و سرنوشت های جنسی و عشقی در یک نظم و سامان کیهانی به ظهور می رسند و رغم خواهند خورد. خودِ نظم های کیهانی بر اثر انبساط و انقباض های متوالی هر کدام در پی دیگری با نظم و ترتیبی خارالقعاده و در چهار چوب یک طرح مطلق از پیش تعیین شده ایجاد خواهند شد. بعد از ظهور این هفت عالم و تجربه هفت زندگی و سپری شدن آن ها، این هفت عالم دوباره هر کدام در سطحی کمال یافته تر تکرار خواهند شد تا رسیدن به سرحد کمال و سعادت اخروی. ادیان ابراهیمی بر این باورند که خداوند جهان را ظرف شش روز از نیستی و آدم را از خاک آفریده است. علم کیهان شناسی هم بر این باور است که جهان در پهنه بی پایان نیستی بر اثر جنب و جوش کوانتمی خود بخود و تصادفی به وجود آمده است. بنابراین دین و علم در یک نکته که جهان از نیستی آفریده شده و یا جهان در نیستی ایجاد شده است هم فکر و هم رای می باشند. اما حقیقت این است که هستی و وجود خداوند بیکران و لایه تناهی میباشند و چیزی به نام نیستی نمیتواند در وجود خداوند وجود داشته باشد که جهان از آن آفریده شده یا ایجاد شده باشد. لذا میتوان نتیجه گرفت که جهان بخشی متناهی از وجود خداوند می باشد. از آنجاییکه وجود بیکران نمیتواند در یک ظرف متناهی جهانی قرار گیرد، لذا میتوان بطور معقول و منطقی باور داشت که وجود نامتناهی خداوند خودرا به تعداد بیشماری جهان ها تقسیم نموده است و عمل تقسیم به علت نا متناهی بودن وجود هرگز به پایان نخواهد رسید. ما انسان ها در تمامی جهان هایی که تاکنون خلق شده اند با همین واقعیت، با همین ستارگان و خورشید و زمین و ماه سر و کار داریم و بطور همزمان و یکسان این سوالات برایمان مطرح است که از کجا آمده ایم، آمدن و رفتنمان بهر چه بود و به کجا خواهیم رفت؟ کیهانی که در حال حاظر در آن اولین زندگی مادی - روحی خودرا تجربه میکنیم، یک ذره درشت و متناهی از وجود نامتناهی خود خداوند میباشد و هرکدام از ما ذراتی متناهی از این کل متناهی کیهانی هستیم. لذا هرگز از خداوند جدا نبوده و نیستیم و هدف زندگی ما هم رجعت و رسیدن به خداوند نیست بلکه شناخت خویشتن، هستی و خداوند است. لایبنیتز فیلسوف آلمانی معتقد است که خداوند در خلقت جهان بر ترین امکان را در بین امکانات بیشمار انتخاب نموده است. طبق باور من این نتیجه گیری خیالی اشتباه می باشد. خداوند در بین امکانات بیشماری که بار دارا بودن دانش و قدرت مطلق در اختیار داشته است، ساده ترین و پائینترین امکان را در خلق جهان ها انتخاب نموده است. ساده ترین امکان این است که همه جهان ها از لحاظ فرم و محتوا مطلقا یکسان میباشند، بدون اینکه به اندازه یک ذره نوری یا اتمی با هم اختلاف داشته باشند. این جهان ها با محیط های محدود و متناهی با نظم خارالقعاده و شگفت انگیزی در کنار همدیگر در تمام جهات مکانی چیده شده اند و بر این نظم و نقش هندسی سکون و آرامش مطلق حکمفرماست. در این نظم و سکونی که خلق شده بطور جاودانه هیچگونه خلل و لعزشی ایجاد نخواهد شد.
... [مشاهده متن کامل]
در محتوای جهان ها پایین ترین امکان به این دلیل انتخاب شده است که از راه سیر و سلوک کیهانی مرحله به مرحله به درجات و مراتب و سطوح برتر و کامل تری ارتقاء یابد تا اینکه به سرحد کمال برسد و حالت اولیه ملکوتی دوباره ایجاد گردد. هر مرحله و یا هر پله از اولین لحظه انبساط آغاز میگردد و در آخرین لحظه انقباضِ مجدد به پایان میرسد و مرحله بعدی دوباره از اولین لحظه انبساط شروع میگردد و در آخرین لحظه انقباض ختم میگردد، الا آخر. زنجیره تولد و مرگ کیهان و به همراه آن زنجیره تولد و مرگ انسان تکرار مکررات خسته کننده جاودانه نیست بلکه اصل دینی سیر و سلوک به سوی کمال و اصل علمی تکامل در پشت یا در بطن آن نهفته است. اندیشمندان باستان در حیطه های دین و حکمت و فلسفه نتوانسته اند به کشف تسلسل تکاملی کیهانی و طبیعت و انسان پی ببرند. گرچه هندوان باستان بوی وجود این تسلسل را به مشام کشیده بودند اما به علت پایین بودن سطح دانش و شناخت علمی آن دوران قادر نبوده اند که اصل تکامل را در آن سوی این زنجیره کشف نمایند. معرفت انسان شناسی، هستی و خدا شناسی دینی در طول تاریخ بشری تقویت کننده اندیشه انسانی نبوده بلکه در بسیاری جهات، اندیشه انسانی را به گم راهه هدایت نموده است. تصور مردم این بوده است که خداوند را فقط از طریق معارف دینی که بر پایه وحی استوار اند، میتوان شناخت و یا علاوه بر آن از طریق بحث و جنجال های استدلالی حکمی و فلسفی از راه منطق و عقل و از طریق کشف و شهود عرفانی. امروزه از طریق مدل سازی خیالی با تکیه بر اکتشافات علم تجربی میتوان انسان و طبیعت و کیهان و خداوند را بهتر و روشنتر شناخت. البته در طی خیال پردازی باید همیشه واقعیت را در نظر داشت و ریشه و تار و پود های محصولات یا صِوَر خیالی را از واقعیت نبرید. به قول کانت فیلسوف آلمانی در نقدی بر عقل محض، هرگاه عقل انسانی میدان واقعیت و تجربه را ترک نماید و بر فراز آن به پرواز در آید و ریشه خودرا از آن قطع کند، مطمعننا در افق های دور دست خیال و اوهام به اشباح بر خورد خواهد کرد و پس از بر گشت از پرواز و فرود آمدن بر واقعیت، آن اشباح مجرد و اوهامی را حقایقی مطلق خواهد پنداشت و به آنها معتقد خواهد شد.
دو جهان مینوی و مانوی یا مادی و معنوی زرتشت ؛ دو جهان طبیعت و ماوراء طبیعت افلاطون، سه جهان ماقبل طبیعت، طبیعت و مابعد طبیعت ارسطو، دو عالم لاهوت و ناسوت ؛ دو عالم غیب و شهود دینی عرفانی و سه عالم خاک و برزخ و آخرت دین اسلام، همگی همین یک عالم واقعی و عینی و واحد اند و غیر از این یک عالم در این جهان و در جهان های بیرون از این جهان و تا بی نهایت هیچ چیز دیگری وجود ندارد. روز قیامت هرگز بر پا نخواهد شد و دادگاه عدل الهی هم هرگز برگزار نخواهد گردید و هیچ انسانی توسط خداوند مورد استنطاق، باز پرسی و باز جوئی قرار نخواهد گرفت و هیچ انسانی به عذاب جهنم محکوم نخواهد گردید. معاد دینی چیزی نیست غیر از تسلسل تولد و مرگ. دو قلو های همزادِ تولد و مرگ مثل دو قطب شمال و جنوب یک قطعه آهن ربا همیشه با هم اند و جدایی ناپذیر. این نوسان گر ها فقط ظهور و محو زندگی را میسر میسازند اما زندگی را نه میتوانند خلق کنند و نه آنرا نیست و نابود گردانند. زندگی هر انسان و هر موجودی ، ذره محدودی از زندگی خود خداوند است و زندگی خداوند مطلق و جاودانه، لذا زندگی های انفرادی و محدود از آنجاییکه جزئی از کل نامتناهی میباشند، هرگز معدوم و نیست نمی گردند بلکه فقط به طور متوالی ظاهر و محو میگردند و زمانیکه محو میگردند در بطن واقعیت بصورت امکانات بالقوه ذخیره میگردند تا ظهور مجدد.
لذا پاسخ سوالات بالا : از کجا آمده ام ، آمدن و رفتنم بهر چه بود و به کجا خواهم رفت را میتوان از درون متن استخراج نمود. این جهان بینی، حاصل جدید ترین نگرش و بینش به وجود انسان، طبیعت، کیهان و خداوند است و خواننده گرامی او این کسی است که از این طریق با آن آشنا میشود.
این سوالات حتی امروز هم برای بخش وسیعی از انسان مطرح می باشند. معارف دینی و نظام های حکمی و فلسفی هر کدام در حد توان خود جواب هایی برای این سوالات ارائه داده اند که گویا کافی به نظر نمی رسند. یک حقیقت بر تر و یک راز بزرگ در بطن واقعیت وجود دارد که تاکنون در فکر و خیال و اندیشه بشری زاده نشده و کشف و فاش نگردیده است. در این جا بهمراه خواننده گرامی بطور اختصار نگاهی به آن می اندازیم. هر فرد انسانی دارای هفت زندگی و پنج سرنوشت جنسی و عشقی می باشد. هر کدام از این زندگی ها و سرنوشت های جنسی و عشقی در یک نظم و سامان کیهانی به ظهور می رسند و رغم خواهند خورد. خودِ نظم های کیهانی بر اثر انبساط و انقباض های متوالی هر کدام در پی دیگری با نظم و ترتیبی خارالقعاده و در چهار چوب یک طرح مطلق از پیش تعیین شده ایجاد خواهند شد. بعد از ظهور این هفت عالم و تجربه هفت زندگی و سپری شدن آن ها، این هفت عالم دوباره هر کدام در سطحی کمال یافته تر تکرار خواهند شد تا رسیدن به سرحد کمال و سعادت اخروی. ادیان ابراهیمی بر این باورند که خداوند جهان را ظرف شش روز از نیستی و آدم را از خاک آفریده است. علم کیهان شناسی هم بر این باور است که جهان در پهنه بی پایان نیستی بر اثر جنب و جوش کوانتمی خود بخود و تصادفی به وجود آمده است. بنابراین دین و علم در یک نکته که جهان از نیستی آفریده شده و یا جهان در نیستی ایجاد شده است هم فکر و هم رای می باشند. اما حقیقت این است که هستی و وجود خداوند بیکران و لایه تناهی میباشند و چیزی به نام نیستی نمیتواند در وجود خداوند وجود داشته باشد که جهان از آن آفریده شده یا ایجاد شده باشد. لذا میتوان نتیجه گرفت که جهان بخشی متناهی از وجود خداوند می باشد. از آنجاییکه وجود بیکران نمیتواند در یک ظرف متناهی جهانی قرار گیرد، لذا میتوان بطور معقول و منطقی باور داشت که وجود نامتناهی خداوند خودرا به تعداد بیشماری جهان ها تقسیم نموده است و عمل تقسیم به علت نا متناهی بودن وجود هرگز به پایان نخواهد رسید. ما انسان ها در تمامی جهان هایی که تاکنون خلق شده اند با همین واقعیت، با همین ستارگان و خورشید و زمین و ماه سر و کار داریم و بطور همزمان و یکسان این سوالات برایمان مطرح است که از کجا آمده ایم، آمدن و رفتنمان بهر چه بود و به کجا خواهیم رفت؟ کیهانی که در حال حاظر در آن اولین زندگی مادی - روحی خودرا تجربه میکنیم، یک ذره درشت و متناهی از وجود نامتناهی خود خداوند میباشد و هرکدام از ما ذراتی متناهی از این کل متناهی کیهانی هستیم. لذا هرگز از خداوند جدا نبوده و نیستیم و هدف زندگی ما هم رجعت و رسیدن به خداوند نیست بلکه شناخت خویشتن، هستی و خداوند است. لایبنیتز فیلسوف آلمانی معتقد است که خداوند در خلقت جهان بر ترین امکان را در بین امکانات بیشمار انتخاب نموده است. طبق باور من این نتیجه گیری خیالی اشتباه می باشد. خداوند در بین امکانات بیشماری که بار دارا بودن دانش و قدرت مطلق در اختیار داشته است، ساده ترین و پائینترین امکان را در خلق جهان ها انتخاب نموده است. ساده ترین امکان این است که همه جهان ها از لحاظ فرم و محتوا مطلقا یکسان میباشند، بدون اینکه به اندازه یک ذره نوری یا اتمی با هم اختلاف داشته باشند. این جهان ها با محیط های محدود و متناهی با نظم خارالقعاده و شگفت انگیزی در کنار همدیگر در تمام جهات مکانی چیده شده اند و بر این نظم و نقش هندسی سکون و آرامش مطلق حکمفرماست. در این نظم و سکونی که خلق شده بطور جاودانه هیچگونه خلل و لعزشی ایجاد نخواهد شد.
... [مشاهده متن کامل]
در محتوای جهان ها پایین ترین امکان به این دلیل انتخاب شده است که از راه سیر و سلوک کیهانی مرحله به مرحله به درجات و مراتب و سطوح برتر و کامل تری ارتقاء یابد تا اینکه به سرحد کمال برسد و حالت اولیه ملکوتی دوباره ایجاد گردد. هر مرحله و یا هر پله از اولین لحظه انبساط آغاز میگردد و در آخرین لحظه انقباضِ مجدد به پایان میرسد و مرحله بعدی دوباره از اولین لحظه انبساط شروع میگردد و در آخرین لحظه انقباض ختم میگردد، الا آخر. زنجیره تولد و مرگ کیهان و به همراه آن زنجیره تولد و مرگ انسان تکرار مکررات خسته کننده جاودانه نیست بلکه اصل دینی سیر و سلوک به سوی کمال و اصل علمی تکامل در پشت یا در بطن آن نهفته است. اندیشمندان باستان در حیطه های دین و حکمت و فلسفه نتوانسته اند به کشف تسلسل تکاملی کیهانی و طبیعت و انسان پی ببرند. گرچه هندوان باستان بوی وجود این تسلسل را به مشام کشیده بودند اما به علت پایین بودن سطح دانش و شناخت علمی آن دوران قادر نبوده اند که اصل تکامل را در آن سوی این زنجیره کشف نمایند. معرفت انسان شناسی، هستی و خدا شناسی دینی در طول تاریخ بشری تقویت کننده اندیشه انسانی نبوده بلکه در بسیاری جهات، اندیشه انسانی را به گم راهه هدایت نموده است. تصور مردم این بوده است که خداوند را فقط از طریق معارف دینی که بر پایه وحی استوار اند، میتوان شناخت و یا علاوه بر آن از طریق بحث و جنجال های استدلالی حکمی و فلسفی از راه منطق و عقل و از طریق کشف و شهود عرفانی. امروزه از طریق مدل سازی خیالی با تکیه بر اکتشافات علم تجربی میتوان انسان و طبیعت و کیهان و خداوند را بهتر و روشنتر شناخت. البته در طی خیال پردازی باید همیشه واقعیت را در نظر داشت و ریشه و تار و پود های محصولات یا صِوَر خیالی را از واقعیت نبرید. به قول کانت فیلسوف آلمانی در نقدی بر عقل محض، هرگاه عقل انسانی میدان واقعیت و تجربه را ترک نماید و بر فراز آن به پرواز در آید و ریشه خودرا از آن قطع کند، مطمعننا در افق های دور دست خیال و اوهام به اشباح بر خورد خواهد کرد و پس از بر گشت از پرواز و فرود آمدن بر واقعیت، آن اشباح مجرد و اوهامی را حقایقی مطلق خواهد پنداشت و به آنها معتقد خواهد شد.
دو جهان مینوی و مانوی یا مادی و معنوی زرتشت ؛ دو جهان طبیعت و ماوراء طبیعت افلاطون، سه جهان ماقبل طبیعت، طبیعت و مابعد طبیعت ارسطو، دو عالم لاهوت و ناسوت ؛ دو عالم غیب و شهود دینی عرفانی و سه عالم خاک و برزخ و آخرت دین اسلام، همگی همین یک عالم واقعی و عینی و واحد اند و غیر از این یک عالم در این جهان و در جهان های بیرون از این جهان و تا بی نهایت هیچ چیز دیگری وجود ندارد. روز قیامت هرگز بر پا نخواهد شد و دادگاه عدل الهی هم هرگز برگزار نخواهد گردید و هیچ انسانی توسط خداوند مورد استنطاق، باز پرسی و باز جوئی قرار نخواهد گرفت و هیچ انسانی به عذاب جهنم محکوم نخواهد گردید. معاد دینی چیزی نیست غیر از تسلسل تولد و مرگ. دو قلو های همزادِ تولد و مرگ مثل دو قطب شمال و جنوب یک قطعه آهن ربا همیشه با هم اند و جدایی ناپذیر. این نوسان گر ها فقط ظهور و محو زندگی را میسر میسازند اما زندگی را نه میتوانند خلق کنند و نه آنرا نیست و نابود گردانند. زندگی هر انسان و هر موجودی ، ذره محدودی از زندگی خود خداوند است و زندگی خداوند مطلق و جاودانه، لذا زندگی های انفرادی و محدود از آنجاییکه جزئی از کل نامتناهی میباشند، هرگز معدوم و نیست نمی گردند بلکه فقط به طور متوالی ظاهر و محو میگردند و زمانیکه محو میگردند در بطن واقعیت بصورت امکانات بالقوه ذخیره میگردند تا ظهور مجدد.
لذا پاسخ سوالات بالا : از کجا آمده ام ، آمدن و رفتنم بهر چه بود و به کجا خواهم رفت را میتوان از درون متن استخراج نمود. این جهان بینی، حاصل جدید ترین نگرش و بینش به وجود انسان، طبیعت، کیهان و خداوند است و خواننده گرامی او این کسی است که از این طریق با آن آشنا میشود.