عبید زاکانی � دیوان اشعار � ترکیبات � شماره ۴ - در توحید و منقبت می گوید:
چون بست بهر دین محمد میان عمر
در هم شکست گردن گردنکشان عمر
بر باد رفت خرمن کفار خاکسار
چون برکشید خنجر آتش فشان عمر
... [مشاهده متن کامل]
خورشید دین به اوج کمال آن زمان رسید
کانداخت سایه بر سر اسلامیان عمر
دستش به مکه گردن قیصر بزد به روم
چون گشت بر ممالک دین قهرمان عمر
هم آسمان دانش و هم آفتاب عدل
همخوابه ی محمد آخر زمان عمر
آن کو به تیغ شرع نبی آشکار کرد
بنیاد دین به بازوی خود استوار کرد
- سعدی شیرازی در مواعظ ( قصاید ) می گوید:
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی
گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا
سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول
سردفتر خدای پرستان بی ریا
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند
عاجز در آن که چون شود از دست وی رها
أم المؤمنین حفصة همسر حضرت ﷴﷺ دختر عمر فاروق است.
علی بن ابیطالب دخترش ام کلثوم ( دختر فاطمه زهرا ) را به ازدواج عمر فاروق درآورد که عمر از ام کلثوم صاحب دو فرزند به نام زید و یک دختر بنام رقیه شد.
... [مشاهده متن کامل]
عمر فاروق یکی از دو دختر یزدگرد را به عقد امام حسین و دیگری را به عقد محمد بن ابی بکر درآورد . امام حسین از شهربانو دختر یزگرد صاحب پسری به نام علی ( سجاد یا زین العابدین ) شد و محمدبن ابی بکر نیز از همسرش ( دختر یزگرد ) صاحب پسری به نام قاسم گشت و بنابر این امام سجاد و قاسم بن ابوبکر پسر خاله هم بودند.
نام سه تن از فرزندان امام علی ( رض ) ابوبکر ، عمر و عثمان بن علی بوده است که همگی در کربلا شهید شدند.
نام دو تن از فرزندان امام حسن مجتبی، ابوبکر و عمر بن حسن است که ابوبکر در کربلا شهید شد.
نام دو تن از فرزندان امام حسین نیز ابوبکر و عمر بوده است که آن دو نیز در کربلا شهید شدند.
کنیه امام سجاد ( زین العابدین ) نیز ابوبکر بوده است.
نام دو تن از فرزندان امام سجاد عمربن زین العابدین و عائشة بن زین العابدین بوده است.
نام سه تن از فرزندان امام موسی بن جعفر ( موسی کاظم ) ابوبکر ، عمر و عایشه بوده است.
امیرالمومنین عمر فاروق رضی الله عنه
عمر کرد اســــلام را آشـــکار
بیآراست گیتی چو باغ بهار
( فردوسی )
مردم شهر انار در استان یزد به جای عُمر، " زاد" هم می گویند.
عُمر بدون ثانیه ها طی میشود. بدون مکث!
. . .
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ68
ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَریقِ9
... [مشاهده متن کامل]
یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ104وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً106
. . .
مکث - ماکث . . .
عمر - عامر - مستعمره - استعمار - تعمیر - عمران . . .
ثنی - یتنی - ثوان - ثانی - تثنیه - ثانیة - ثنوة - اثنان - استثناء - . . .
طوی - طی - طیران - طائر - طیارة . . .
عَمَرَ:به معنای آباد کردن است.
عُمر از عَمَر به معنای آباد کردن دنیا و آخرت است. معنای دیگر عُمر، دوام و قوام بخشیدن یک شئ است.
عمارت به معنای زمینی که آباد شده و از بایر بودن و خرابی خارج می گردد.
... [مشاهده متن کامل]
هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ
استعمار یعنی آباد کردن دنیا و آخرت.
خطاب صالح به قوم ثمود که همه عمرشان را صرف آبادی دنیا و لذت های آن کرده بودند.
آباد کردن دنیا به معنی زرق و برق دادن به آن نیست، بلکه استفاده از نعمت های آن در حدّ رفع نیاز و مدت بقاء هر فرد در آن است.
سلیم
عُمر: روزشمار زندگی مانند اینکه بگوییم فرزندمان امروز یکساله شد یعنی فرزندمان امروز سیصد و شصت و ینج روزه شد.
واژه عمر
معادل ابجد 310
تعداد حروف 3
تلفظ 'omr
نقش دستوری اسم خاص اشخاص
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( عُ مْ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'omar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژه ی عُمر واژه یست عیلامی ( پیشا هخامنشی ) که گویش درست آن عَمَرَ میباشد
عمر از کلمه ( یعمروا ) از ( عماره ) است که ضد خرابی است وجه تسمیه ی عمر آن است که عمر عبارتست از تعمیر بدن بوسیله روح . ( تعمیر ) هم از همین ماده و بهمین معنا است ، . و اگر زیارت خانه خدا را ( عمره ) می گویند باز بخاطر همین است که زیارت مردم مایه آبادانی بیت الله الحرام است .
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ( عمر ) - به ضم ( عین ) و ( میم ) و هم به فتح ( عین ) و سکون ( میم ) - به معنای بقأ است ، و زمانی که در سوگند بکار رود - همچنانکه عرب میگوید: ( لعمری - به بقایم سوگند ) و ( لعمرک به بقای تو سوگند ) تنها به فتح خوانده می شود.
عمر کلمه عربی به معنی همان عمر در فارسی یعنی سن و سال مدت زمان زندگی هر موجود مثلن عمرت چقدر است چند سال داری
زیویدن = زندگی کردن، عمر کردن
زیوه = عمر
همچنین در پهلوی اشکانی داریم:
زِهر = عمر
بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce
زمانه
|| عمر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
مرا بیش از این زندگانی نبود
زمانه نه کاهد نه خواهد فزود.
فردوسی ( یادداشت ایضاً ) .
حیات - زندگی
عُمر
این واژه پارسی است و اَرَبیده شده است :
عُمر < اُمر< اَمُر< اَمُرد
اَ ، اُ= پیشوند نَفیَنده ( منفی کننده )
مُر ، مُرد = مُردن ، مُرگ
مینه : عُمر یا اُمر یا آ مُرد یا اَ مُرد = زندگی ، نامُردن
... [مشاهده متن کامل]
در زبان ا َرَبی نوواژه هایی از آن بَرساخته اند :
عُمر ، عُمران ، عامِر ، مَعمور ، عِمارَت ، تَعمیر ، اِستِعمار. . .
عمر بر نشانه ی کار بودن : توفیق یار بودن ( تیر آرزو و عمر به هدف برخوردن
تا بود عمر بر نشانه کار
باشد از عمر خویش برخوردار
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 497 )
عمر یعنی جدا کننده حق از باطل
We can't afford it
Bufoon
زیستش
زیست/زیستن/ زیستش
سن که واژه ای ایرانی است
زندگی
مادام العمر : تا مرگ
فلانی رهبر مادام العمر است
فلانی رهبر تا مرگ است
( = زندگی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آیو ãyu ( سنسکریت ) ، یائوش، جیتی ( اوستایی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)